«جهان بینی من شکل خاصی از زندگی من است»
نعمت مرادی شاعر، نویسنده، منتقد، روزنامهنگار متولد 1360درشهرستان هرسین و ساکن تهران و کارمند دانشگاه شهید بهشتی است. از وی تاحالا چهار مجموعه شعر(پدرچاپ دوم نشرمهرآفرید، مادروهرسین نشرمایا، طعم عاشقانه نشرشانی) ودومجموعه داستان (باجی نشرهشت) و (طعم گلهای پریوش) ازنشرمایامنتشرشده است .
اوحالا یک مجموعه شعر(دختران سپیدار) نشر هشت را زیرچاپ دارد. از وی بیش ازصدنقد مکتوب در روزنامههای ابتکار، شهروند، اعتماد، بهار، آرمان، اطلاعات، روزنامه صبح و..... منشرشده است .حالا میخواهیم با ایشان گفتگویی را انجام دهیم.
آقای مرادی به تازگی کتابی ازشما باعنوان طعم عاشقانه ازنشرشانی منتشرشده است لطفاً درباره سوژهها ومضامین شعرها توضیحی ارائه میدهید؟
سوژهها و مضامینی که من انتخاب میکنم معمولاباحالات و عادات بشری سروکاردارند. موقعیت انسانها در زمان ها ومکان های مختلف، یعنی واقعیتهای انسانی به اضافه صورخیال دربستری اجتماعی سیاسی که ازطریق رخدادهای که درپشتامتنی شعرقرارمی گیرد اتفاق می افتند.شایداین رخدادها همان روزمرگی وتهی شدگی زندگی انسان معاصرباشد. انسانی ومخصوصا زنی که کارکردی معشوق گون دارد درذهن وتخیلات شاعر، اما درواقعیت درکنارمردتبدیل به همان مردی می شودکه زنانگیاش را ازدست داده وبرای رفع مشکلات زندگی تبدیل به همان شخصیت چاپلین درعصرجدیدشده است. یا سوژه زن درشعرمن همان زن بی دفاع درافغانستان واکثرکشورهای جهان سوم شبیه عربستان است که تابوتشان را درراه زن بودنشان برگردهٔ خویش میکشند./به خیابانهای کابل/به مردان افغان /اعتمادی نیست/من تابوتم را/آماده کردام /درراه زنانگیام/ مسئله زن درشعرمن شایدبرمی گرددبه یک نوبی عدالتی اجتماعی در برخورد با زن در جوامع مختلف. شاید شعرامروزوشاعرامروزمعاصر، تعهد به مسائل اجتماعی انسان را
سرلوحه مضامین خویش قرار میدهد و شاعرانی را به تاریخ معرفی میکند که در راستای تصویر مفاهیم اجتماعی و حل مشکلات جامعه میکوشند. شاید تاحدودی من هم خودم را درزمرهٔ شاعرانی قرارمی دهم که درطعم عاشقانه به مضامین
اجتماعی فقرو مسئله زنان ،عشق و مرگ بیشترمی پردازد. به قول یکی ازدوستان که میگفت البته از این تناقض گوییها در شعر شاعران کم نیست زیرا گویا ناف شعر را با قیچی دروغ و تناقض و تضاد بریدهاند و از شاعرانی که تربیت مکتبی نشدهاند وخودرا شاعراجتماعی معرفی میکنند کم نیست من سعی کردهام درشعرم زن را به دریافت تازهای از خود می برسانم و به معانی و ارزش-های زنانهٔ متفاوتی درشعرقطعیت ببخشم وجایگاه زن را نه ازآن بعدجنسی بل ازدیدگاهی متفاوت دربستراجتماع توصیف کنم . زنی که قادرباشدتمام ساختارهای که اورا محدودمی کند بتواندبشکند. اگرازاین ورقضیه هم بخواهم نگاه کنم درشعرمن وجودبعضی زنها که تن به اجبارزندگی های سنتی میدهند وطلاق راانگاره وپدیدهٔ بدی میدانند وتن به هرزجری برای راضی کردن مرد، بدون درنظرگرفتن هیچ وجع مشترکی درزندگی، آنراادامه میدهند وبه امید روزهای عاشقانه به سرمی برنداین مهم برای مردشایدیکی اززجرآورترین قضایای زندگی مشترک و تلخ است که هردورابه مرزنابودی میکشاند. ازاین دست زنهای سنتی درشعرمن کم نیستند که بازبرگرفته ازواقعیت جامعه ووضعیت موجودی است که درآن به سرمی بریم. جامعهای که زن راگاه کالایی میبیند که با یک گاو آهن مبادله میشود تا زمین بایر پدر یا رئیس قبیله شخم زده شود.
ازنگاه شما جهانبینی درشعریک شاعرچگونه باید باشد؟
یک سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ دربارهٔ جهان و انسان
را جهان بینی می گویند. هرشاعری باورها ،اعتقادات وحتی سنتها وخرافات خودرادارد که ممکن است درشعرهم برای آن جایگاه ویژهای درنظربگیرد. جهانبینی به درک شاعروهنرمند
ازپدیده های هستی برمی گردد. این پدیدهها درنگاه شاعرمی تواند بعد عرفانی یا الهی داشته باشد وممکن است که نه
جهانبینی شاعربراساس وپایه عوامل مادی باشدکه که درآن صورت شکل ماتریالیستی به خودمی گیرد که خیلی ازشاعرای غربی هم نگاه خاص و ویژهای به این مقوله دارند که همین مقوله ماتریالیسم دیالکتیک بخش ویژهای ازادبیات مارکسیستی را تشکیل میدهد. حالا اینکه این جهان بینی چگونه درشعریک شاعرجا بازمی کند بستگی به قدرت تشخیص شاعروانتخاب آن درشعرش دارد. خیلی ازشاعرها شبیه باباچاهی برجهانبینی مبتنی برایدئولوژی سیاسی مخالف هستند وخیلی های دیگرشعررا ازهمین دریچه میبینند. زوایای دید متفاوتی دراین راستا وجود دارد . مثلاً درشعرشاملو آن جهانبینی تاریخی واسطوره ای دیده میشود.
ازدیدگاه شعرشاملوتجربههای اسطورهای و نقش ارتباطی و رسانگی آن در اتصال انسان به تمامیت کیهانشناختی، جهان اسطوره، هماره مطلوب گمشده بشر و رابط او با جهان رازآلود و امر مقدس بوده و هست. یا جهانبینی درشعرکودک والقا آن اعتقادات شاعر وپیشنهادی که بتواند تاثیرگذاروماندگاری اثررا بیشترکند و متن نوشته شده بتواندارتباطی مستقیم درراستای نهادینه شدن آن جهان بینی درساختارفکری کودک ایجاد کند بسی سخت تروطاقت فرسا تراست . خیلی ازشاعرها جهان یبنی کل نگری دارند وخیلی ها به جزئیات هستی وپدیده های جزئی توجه نشان میدهند. جهان بینی من شکل خاصی اززندگی من است شکلی پرازیاس اضطراب ودلهورهٔ داشتن زندگی بدون جنگ واسترس، جهانی پرازصلح ،جهانی برابر ،جهانی بدون ظلم جهانی بدون فقر که میسرنمی شود. این جهان پرازخشونت های روحی روانی است جهانی که باسرآدم هایش فوتبال بازی میکنند . من مقابل ظلم وستمی که به همونوع های من درکوبانی بشودمی ایستم و درد میکشم . این جهان به قول فروغ به لانهٔ ماران شبیه است . ماشاعرها ونویسنده شاید ترسیم کنندهٔ واقعیتهای اجتماعی هستیم وآنرابه شکل دیگری درک میکنیم وبا مختصات متفاوتتری دراختیارمخاطب میگذاریم . شاید واقعیت جامعه هااضطراب آورودلهره آورهستند که شاعرواقعی آنهارا دستمایه اثرخودقرارمی دهد. جهان بینی هرشاعردرک شاعرازوضعیت موجودی است که درآن زیست میکند . زندگی کردن اصلاچیز پوچی نیست اما کاربسیارمشکلی است . ما درشاهرگ زندگی جریان داریم شبیه یک چراغ راهنما ایستاده سرچهارراه اما زندگیست که درما جریان ندارد ونمی خواهد داشته باشد.
دیدگاهتان درمورد عشق درشعرامروز چیست؟
عشق در بیانی کلی شاید به پایینترین وسطحی ترین شکل خود دربین شاعران این دودهه رسیده است. کلمهٔ عشق آن حالت تقدس گونهٔ خودرا که برای شاعران وجعی ازرسیدن به کمال بود و مضمون اکثرشعرها که دیدگاهی آسمانی وعرفانی نسبت به کلیت وبستراین کلمه درشعرداشتندبه طورعجیبی ازبین رفته است وشکلی کافی شاپی وفانتزی وموجودی زمینی درپایین ترین سطح خود شده است که لابه لای مضمونهای دیگراجتماعی ، چشم وگوشی هم به این کلمه انداخته میشود. درشعرمدرن هر متنی علاوه بر اینکه میتواند دال بر چیزی باشد مدلول نیز هست، اگر چیزی را پذیرفت همزمان آن را نفی کرده است . وقتی جامعه درسطحی ترین بسترخود قرارگرفته است ازشاعرکه فرایندهمین جامعه است چه انتظاری میرود . شاعرمحصول همین جامعه است .شاید درصدسال آینده ازشعروجامعهٔ سطحی امروز دربسترزمان یاد شود واین همان تجربهٔ تاریخی است که دراکثرجوامع درطول یک زمان رخ میدهد . عشق را جوانان امروز همان ازدواجهای بی سروته سفید یک هفتهای میبینند که دورازچشم همه اتفاق می افتد. این عشق ومضمون اگردرشعرشاعری اتفاق بیفتد سرنوشتش همان یک هفتهای میشود که دررابطهٔ این زوج رخ داده است وتکلیفش با مخاطب امروز وفردا مشخص میشود و یقیناً شعر وعشق در بدترین شکل خود که همان لبهٔ پرتگاه است نزدیک می شودوتاریخ مصرف زودهنگام خودرا قبل ازاینکه به عنوان یک کالا وارد جامعه شود امضا میکند. این عشق مسموم شده وتاریخ مصرف دار دیگرقدرت تعمق جامعه را برنمی انگیزد وتاثیرات منفی خودرا دربدترین شکل برروی مخاطب میگذارد . در صورتی میتوان ساختاریا بافتار یا کلیتی را پذیرفت که درجایگاه اصلی خودقرارگیرد. یک کلیت به نام عشق وقتی میتوانیم آنرا ازآن جایگاه اصلیاش پایین بکشیم وشالوده اش را درهم بشکنیم که این رخداد بتواند هم دربستر زبان قابل قبول باشد وهم بتوانددرذهن مخاطب امروز ساختار و کنشهایی تازهای ایجاد کنند. وقتی کلمهٔ عشق با این همه پشتوانهٔ ادبی تاریخی فلسفی درشعرامروز درجایگاه اصلیاش قرارنگیرد همان بهتر درشعرنباشد تا اینکه بتوانیم درحق وانتخابش ظلم کنیم وآنرا به پایین سطح خود ارتقا دهیم . شاعرامروز ازدوطریق می تواندکلمهٔ عشق را نجات دهد وبسترآنرا درشعروسطح وسیعتری ارتقا دهد . یا با استفاده ازلایه های ضمنی ولایه های متعد معنایی برای تعمق بخشیدن به آن یا بوسیله توان بخشیدن به قدرت زبان وزایش آن و فرم وچینش درساخت کلیاش . اما رسیدن به این ژرف ساختها هم در معنی و هم در فرم ارج نهادن به زبان است . نه اینکه بگویم برای این ارج نهادن به زبان وپرداختن به عشق ، کلیت شعررا به صورت معما درآورد که خود شاعرهم نفهمد چکارکرده است .اما میتوان حتی با زبانی ساده گویای بیان عشق درشکل عمیق خود بود .بعضی ازشعرهای عباس صفاری میتواند گویای این مهم باشد.
درمجموعه شعرطعم عاشقانه زنی را معرفی میکنید که دارای یک سری خصوصیات است که شعرشما را به سوی اعتراض میبرد.آیا رویکرداعتراض را ردرراستای حقایق درونیتان به کارمی گیرید؟
من سعی کردم اعتراض کنم نه دراین مجموعه، بلکه درتمام مجموعه شعرها ، این نگاه اعتراضی را نسبت به پدیدههای هستی که باعث پدیدآمدن ظلم درهرجای این کرهٔ خاکی باشد انجام میدهم . من شاید زن را به عنوان سوژه استفاده کنم اما هدف چیز دیگری است . چیزی فراترازرویه خودسوژه . هرشاعری درهرجامعی که زیست میکند باید آزاداندیشی را سرلوحهٔ تفکرات خود قراردهد واعتراض به وضعیت آن جامعه را که باعث نابودی افراد جامعهاش میشود سرلوحه خویش قراردهد . هرهدف واعتراضی پشتامتنی فکری هرشخص است واین نیز ناشی میشود ازدرک هرانسان نسبت به جهانی که درآن زیست میکند . جمع بین «شعر روز» و «شعر همیشه»، کاری سترگ در کارنامه هر شاعری است. تقابل عموم شاعران ایران با سهراب سپهری در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، دقیقاً برخاسته از نزاع میان هواداران «شعر روز» و «شعر همیشه» بود. شاملو نیز اگر چه در دهههای ۴۰ و ۵۰ نگاهش به «شعر» تا حدی تعدیل شده بود، باز نمیتوانست شاعری را بپذیرد که صرفاً «شعر همیشه» میگفت؛ یعنی شعرش بازتابی از وقایع عینی جامعهاش نبود و در پی تغییر مناسبات سیاسی و اجتماعی هم نبود. خیلی ازشاعرها دربسترادبیات این جامعه همچنین تفکر وروندی که سالها پیش سهراب داشت دارند اما دغدغهٔ یک شاعرمتفکرومتعد دیگرشاید سبز وزردبودن یک درخت درشکل طبیعی آن نباشد مگرشبیه نیما که درشعر به آن بارنمادین یا سنبلین ویا نشانه شناختی میداد و با بو جودآوردن لایههای معنایی وتاویلی یک اثرهنری خلق میکرد. من طعم عاشقانه را از دریچهٔ زنان نگاه کردم وبه این مقوله اندیشیدم که اعتراض از دریچه یک زن چگونه میتواند باشد .اتفاقی درداستان درچند دههٔ اخیر افتاده که نویسندهها از راویهای غیرهمجنس استفاده میکنند من ازاین تکنیک بهره بردم ودرشعرخودم گاهی درشعرهای اعتراضی ازراوی های غیرهمجنس استفاده کردم . شاید درشعرتجربهٔ جدیدی بود. حداقل درشعرآزاد کمتراین اتفاق را دیده بودم .شاید همین تجربه به روند وآینده شعرکمک شایانی بکند. ثقل مرکزی اکثرشعرهای طعم عاشقانه با محوریت ودغدغه های درونی وبیرونی زن دربستر اجتماع با زبانی ساده وبی تکلف است که شاید بعدها هم درمورد این مجموعه یه ساده نویسی محکوم شوم اما اقتضای سوژهها زبانی ساده اما تفکری پیچیده واعتراض گون را بیشترمی پسندید.
چقدر به عنصر عامه پسندی درشعرهایتان اهمیت میدهید؟
حقیقتاً تا به حال به این مقعوله فکرنکردم که مجموعه شعری که با هزار بدبختی از آب وگل درمی آید برای عوام است یا خواص . بیشتر به نفس شعر ونقش آن دربسترفرهنگی اجتماعی آن میاندیشم . هرشاعری درطول زندگی هنریاش ممکن است درحالت عادی هم اثرساده وعام پسند داشته باشد وهم اثری سخت وپیچیده . این تصمیم گیری ازقبل تعین شده ضربه ایست برپیکرادبیات . خوب نویسندهای شبیه هدایت هم ساده نویسی را تجربه کرده وخیلی ازعوام هم داستانهایش را مطالعه کردهاند ازآن طرف قضیه هم خیلی ازشعرهای فروغ زبانی کاملاً ساده وعامه پسند دارد که ممکن است خیلی ازشعرهای سادهٔ فروغ بخاطرسادگی وصمیت ساختارزبان همین عوام لابه لای دفترچههای یاداشت خود شعرش رابنویسند وهزاران هزاربار مطالعه کنند ولذت ببرند . امااصول فروغ وهدایت کاملاً چیزی مشخص است . اما فهیمه رحیمی ونسرین ثامنی وم مؤدب پور ازهمان اول تکلیفشان معلوم ومشخص است واعلام میکنند ما برای عوام مردم مینویسیم وازقبل همه چیزشان معلوم است . رمانهای باتم عاشقانه ومخاطب شان هم همین دختربچههای 16 تا 20 سال است که به اقضای سنشان همچنین رمانهای را دوست دارند ومی پسندند آن هم فقط برای لذت .امامن تواین مجموعه به زبان ساده اما تفکرپیچیده معتقدم وسعیام را برای مخاطب حرفهای گذاشتم چه خاص وچه عام.■