این بار هم با صدای غرغرش از خواب بیدار شدم. میتوانستم با صدای گنجشکهای درختی که کم مانده شاخههای اش را از زور ناتوانی و درماندگی از پنجرهی اتاق خوابمان بیاورد تو، بیدار شوم. مثل مادری که در روزهای آخر عمرش فقط نگران راحتی بچههایش باشد.
داستان کوتاه «غارغار» نویسنده «سامره عباسی»
سه شعر از «سامره عباسی»
روح خانه
تو فکر می کنی که روح چیز ترسناکی ست
شعر «بمب کنار جاده ای» سامره عباسی
این شعر نیست
یک بمب کنار جاده ای ست