شعر"نزارقباني"/ ترجمه رامك راميار

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

(1923-1998)


 

بر هزاران قطار سوار می‌شوم

بر سیه روزی‌ام

و بر دود سیگارم

تنها یک چمدان با خود دارم

که در آن نام معشوقکانم را می‌برم

آنان که دیروز معشوق من بودند

قطار با سرعت می‌گذرد

و در راهش فاصله‌ها را می‌جود

مزارع را درمی‌نوردد

درختان را می‌بلعد

و برکه‌ها را سر می‌کشد

مسئول قطار بلیطم را می‌خواهد

و از مقصد بعدی‌ام می‌پرسد

آیا مقصد دیگری وجود دارد؟

هتل‌های دنیا مرا نمی‌شناسند

و نام معشوقکان مرا نمی‌دانند

من قطار اندوهم

که هیچ مقصدی ندارم

و تمام ایستگاه‌ها و تمام سکوها

از من می‌گریزند

دیدگاه‌ها   

#3 باغمور 1391-06-19 04:54
قشنگ بود
#2 رضوانی 1390-07-18 15:21
چقدر زیبا، سرگردانی تصویر شده است.
#1 درخت ابدی 1390-07-18 07:21
خیلی زیباست.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692