شعری از «مری الیور»/ ترجمه‌ی «صفورا شویکلو»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:


تاکنون چیزی در زندگی‌ات
این‌چنین شگفت‌انگیزتر  
از راه خورشید را دیده‌ای؟
 هر غروب،
آرام و آزاد،
به سوی افق و در میان ابرها و تپه‌ها
یا در دریای چین‌دار
شناور می‌شود.
 او رفته است.
و چگونه دوباره می لغزد،
 ورای تاریکی،
هربامداد،
آن طرف جهان
همچون گلی سرخ؟
 به بالا جاری می‌شود
روی  رنگ‌های بهشتی‌اش
بگو، در اوایل یک صبح تابستانی
در فاصله باشکوه و کاملش.
و تو تاکنون چیزی را همچون عشقی دیوانه‌وار
احساس کرده‌ای؟
گمان می‌کنی در جایی، در زبانی، واژه‌ای کافی برای لذت هست
که تو را سیراب کند؟
آن‌هنگام که خورشید
بیرون برمی‌تابد.
آن‌هنگام که تو را گرم  می‌کند
آن‌‌‌هنگام که تو می‌ایستی
با دستانی تهی
و رانده شده ازاین جهان.
مسخ و دیوانه شده‌ای
برای قدرت
برای اشیا؟

Mary Oliver/ 1935- present

 

 

دیدگاه‌ها   

#1 zmb 1391-03-27 15:20
بسیار زیبا بود!
ترجمه هم واقعا دلچسب بود، متشکرم

آن هنگام که مرا گرم می کند...با دستان تهی و مسخ شده، دیوانه می شوم برای برتابیدنش!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692