شعری از«ایلیا ابوماضی» مترجم «عرفان پاپری دیانت»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعری از«ایلیا ابوماضی» مترجم «عرفان پاپری دیانت»

 

مدیحه ای برای روشنایی

هان ای مرد بی‌درد

که لابه آغاز کرده‌ای

اگر که در رنج و بیماری افتی چگونه خواهی گریست؟

آن که زندگی را بر دوش خود، باری سنگین می پندارد

خود باریست سنگین، بر دوش زندگی

و آن که زیبا نیست

بر هرآنچه که زیباست چشم می بندد

پس ای مرد تاریک

دهان باز کن و از سپیده دم بچش

اینک که سپیده هست و تو هستی

و سحرگاه را _اگرچه که خواهد مرد_

تا آن زمان که نمرده است، زنده بینگار

به پرندگان نگاه کن

که چه سرخوش و سبکبار

برتپه ها و چمنزاران می خرامند

اگرچه که شاهین در آسمان

و صیاد در راه

به کمینشان نشسته اند

اما پرندگان

آن روشنا را که در کنه جهان نهفته است

دیده اند

پس ای مرد تاریک

ننگ بر تو باد اگرکه در سیاهی خویش

اینگونه غوطه ور باقی بمانی

چشمت را به نور بگشا

و زیبا شو

تا زیبا را ببینی

دیدگاه‌ها   

#1 سارا 1395-04-27 06:29
شعر زیباست. ترجمه روون و قابل فهم. فوق العاده ست.
ممنونم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692