چه كسي ميفهمد تنهايي را به اندازهي زنان؟
بلندترين قلههاي كوههاي برفي؟
خيابانهاي شهر هاي متروكه؟
آسمان بيستارهي شبها؟
زنان به قدمت عمرشان تنهايند
از همان آغاز دنيا تنهايند
هر شب ميسوزانند نور تنهاييشان را
براي بخشيدن روشنايي به تاريكي ابدي دستان ما
همانگونه كه باران ميبارد ؛ ميبارند بر تنهايي شهر
زنان محزون و تنهايي را ميشناسم
به وسعت تنهايي عميقترين جاي دريا
در چشمان اين زنان
دنيايي ديدم با درهاي سياه بسته شده
آن زمان فهميدم تنهايي چيست
و رنج كشيدم براي اين زنان...
دیدگاهها
لطف داري عزيزم قطعا اكثر خانومها با اين شعر ارتباط برقرار ميكنند چون درك شاعر با وجود مرد بودنش از حس
خانومها قابل تقديره ...
ممنون از توجهت
سپاس و درود
تنهايي و دردي كه زنان مي كشند زبان مشتركي ست در تمام دنيا ؟؛ جوري كه حتي يه شاعر مرد هم به عمق
اين تنهايي پي برده و سروده فرقي نداره متاهل باشي يا مجرد وقتي كه همراهي ، همدردي ، همزبوني نداشته باشي
يا كسي كه نتونه دركت كنه تو ازدحام آدمها تنهايي ...
مرسي كه وقت گذاشتي و خوندي ونظر دادي
سپاس و درود
درسته غمگينه متاسفم ؛ ولي خودم عجيب با اين شعر ارتباط برقرار كردم
و ميدونم اكثر خانمها همين حس رو دارند ...
ممنون از توجهت
سپاس و درود
...
درود پونه جان. دلم گرفت این شعر را.
یاشا..
سپاس و درود برشما
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا