حالا خمپاره ای نیست
خار دیدم /خار شدم
شاید نه من تصورم این شد
ناخنت را سفت بر پوستم نشاندی
از جنوبیترین سمت تنت عبورم دادی
شرجی خوردم / پاریس میخواستم !
جنگ را یادم انداختی
واژه واژه میمرد /میمردیم
در موسیقی جنگ !
حالا خمپارهای نیست
تن به تن جنگم با توست
صلح کی میآید ؟!
تا من در تو جا نمانم
و مدام از فشار حرفها سراسیمه نشوم
بیا صلح را به چسبیم !
تا چیزی از من لای لبهایت نماند .
همانجا غروب را هم تكه كردي
از زنانگيات دور شدي
كارد دست گرفتي
و چيزي تو را نرقصاند
خون كردي !
جرعه جرعه فهميدي
از حوصله دوري .
تا شهر در ايستگاه آخرش
فاتحهاي برايت خوانده شد .
درست همانجا غروب را هم تكه كردي
و خونش به آسمان رفت .
قاره که جریانی از کارون ندارد
معادله در چند وجه ماندیم
این پستان بزرگ مکیدن دارد / راس معادله تو هستی !
پیراهنت راکه در آوری
حرف میزنم شبیه همین آخرین نفری که پرید
حرف زد / حرف زدیم و نمرد ... نمردم ...
چقدر راحت میشود در زنانگی خلاصه شد
لبهای ورچیده من گاز گرفته شدهاند
فحش نمیشوم در چند وجه این معادله
راه حل ؟ !
سر نمیگذارم بر شانهات تا غروب نکردهای
میخواهم بدوشم !
این معادله سوراخش تنگ شده است
دهانی نمانده
سنگ قبرم همین است / میشود
قارهای که جریانی از کارون ندارد .
دیدگاهها
سعی کردم بفهمم نفهمیدم
کوتاه و مختصر
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا