شعر آزاد «علیرضا نوری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

برف

نه ردپایی بر برف

که پای نبودنت

را به سطرهای بعدی این شعر باز کند  

نه هیاهویی که کوچه به خیال خیابان شدن بکشاند...

تنها برف مانده

برف

و زیبائیت

که به همین زودی‌ها

از پنجره عبور خواهد کرد..

..

این تنها سرزمینی است که دوستش دارم

گیلاس‌ها

باران درون ناودان

باران به ضرب پنجره

باران به روی شانه‌های تو...

باید به این ارکست منظم

به همین زیبایی دل بست

شاید در سطر بعد

به بعداز ظهرهای گرم بخوریم

و گیلاس‌هایی که از دیوارهای بلند به خیابان سرک می‌کشند

دیوانه‌ام کنند

خانه پدربزرگ

تنها می‌توانستیم

در اتاقی که سال‌هاست

از این خانه رفته قدم بزنیم   و بعد

کنار پنجره‌ای که دیگر نیست

بایستیم

...

ما تنها سکوت کرده بودیم و

دیوانه‌ای سرش را به شعر می‌کوبید

دیدگاه‌ها   

#2 زینب فرجی 1392-12-27 01:55
سلام همیشه ازخواندن شعرهایتان بهره می برم.
کارهایتان رادنبال میکنم.
درود
#1 سعید 1392-11-14 21:06
دوتا اول خیلی زیبا و احساسی بودند
دستت دردنکنه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692