شعر اول:
تئوری چشمهایت
از هر روزی که نرم
میتپد در رگ این خانه
قرنی ساخته
از جنس قرون سرخ وسطایی
و از انگشتهایم
کشیشهایی که دریدن را
چون دین از برند
قتل را
اعدام هر آنکس که
نامی
طرحی
قصهای
جز تو بر آورد را...
شعر دوم:
هر رشته از موهایم جادهی نحیفیست
بر تفاخر تاریک یک کوهستان
جادهای که میرود
که پیچ میخورد
که درد میکشد
و هر بار
دو قدم مانده به فتح..
دوقدم مانده به قله گاه نوازش دستهات
تمام حجم کوهوارههای عشق را
سقوط میشود...
دو شعر از هدی سلطانی متولد 1377
دیدگاهها
تئوری چشم هایت .... زیبا بود
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا