شعرآزاد«ابوطالب شیرین»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

شعر اول:

 

ما چند نفریم

با کت و شلوار یکدست

و پیراهنی یکرنگ

البته کفش‌های سیاهمان کمی فرق می‌کند

ولی زیاد از هم دور نمی‌شویم

ما

به صدای چاپگرها

به صدای پول شمارها

بیشتر از صدای همسرمان عادت داریم

فقط گاهی

زنی ناشناس

از سطرهای این صورتحساب‌ها

بالا می‌کشد خودش را

لبه A4 می‌نشیند

و حواسمان را هرچند کوتاه

از روی این صندلی‌ها

از دوراین میزها

پرت می‌کند به زیبایی

ما چند نفریم

که عصرها

مردی را که هیچ شباهتی به ما ندارد

 به خانه می‌بریم

 دور سفره می‌نشانیم

واز او می‌خواهیم

ساعت‌ها پای صحبت همسرمان بنشیند

وآخر شب

کنار چهار سالگی دخترمان دراز بکشد

خودمان بر می‌گردیم

 صدای چاپگرها راتا آخربلند می‌کنیم

وآرام فرو می‌رویم

در صندلی‌هایمان

 

شعردوم:

 

نگهبان‌ها انگار تو را نمی‌دیدند

بی‌دردسر از پله‌ها بالا آمدی 

نشستی لبه تخت

 آرام روی شکم مادرم دست کشیدی

گفتی پسر است

تو حتی رنگ چشمهایم را می‌دانستی

آخر شب

نگهبان‌ها آمدند

اثرانگشتان توراپاک کردند

از لبه تخت‌ها

ازروی شکم‌های باردار

 

شعرسوم:

صبح  

زودش را ازسینه كوه بالا می‌كشد و 

سوزش را  

روی ساق‌های شهر پهن می‌كند 

اندوهی که نشسته روی بام  

ازسقف می‌چکد روی شانه‌هام 

دوباره‌ام ازخواب می‌پردو مسواك می‌زند 

كماكانم روبروی جالباسی می‌ایستد 

یقه‌اش را می‌گیرد 

شلوارش را می‌پوشد 

جای من می‌خواباند و 

دست‌های دخترم را دور گردنش حلقه می‌كند

بی‌اختیارم ازپشت پنجره دستش را تکان می‌دهد 

تاكسی می‌ایستد و 

خیابان  

كمافی‌السابق ادامه‌ام می‌دهد تاپشت میز و 

خودكار را می‌چپاند لای انگشت‌هام 

وبعد 

دوازده بار به ساعت نگاه می‌كنم  

تا گرسنه‌ام شود 

كلید را می‌چرخانم 

دخترم روی پاهای جالباسی  

خوابش برده  

همیشه‌ام خسته است  

 خودم دراز می‌كشم 

دست‌هایم را به همسرم می‌دهم تا برایم دعا كند  

سال‌های زیادی  از عمرم می‌گذرد 

حتی از پدربزرگ هم پیرتر شده‌ام 

بی‌وقفه ساكتم  

مگر آ دم   چقدر حرف دارد 

برای زدن

به سیم آخر رسیده‌ام 

كسی زیر پوستم زانوانش را بغل كرده ناخنش را می‌جود 

هوس كرده ریگی شود توی كفش‌های دنیا  

راستی !

 

توی ساحل بمان  

شاید

روزی

دریا

.

دیدگاه‌ها   

#6 نیلوفر 1393-03-28 20:12
سلام خیلی خوب بود
#5 مجتبی 1393-01-22 19:44
هر سه تا شعر هم زیبا بودند امیدوارم بازهم شاهد شعر هایی اینچنین باشم از شما آقای شیرین
#4 آذرقلی نژاد 1392-12-15 20:51
سلام .قلمتتان سبز واندیشه زیبایتان پایدار.همواره شاعر باشید
#3 میثم مهرنیا 1392-12-14 12:50
این نام ها متعلق به فردا هستند .از این شاعر بیشتر خواهیم شنید .
#2 hooman 1392-11-20 16:05
chand bar khandam va lezat bordam,aghaie shirin ostade man budand va az in babat khoshhalam,.
#1 رضا 1392-11-03 01:35
واقعا زیبا وخواندنی بود احساس کردم تمام دنیا توی تصوراتم تغییر کرد .
واقعا لذت بردم .
ممنون از شعر و شاعر خوب و وب سایتتون.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692