شعر آزاد«سودابه دويران»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

1.

اين روزها چقدر شبيه توست

وقتي باران نمي بارد.

وابرهاي سرگردان،لاي انگشتهايت

به غبار سواري مي ماند

كه براي چشم هاي من،شكل تازه اي دارند.

اين روزها،باد هاي وحشي

گل هاي روسريت را

در دور دست ها

به سواران تازي مي فروشد

و برايت از شاليزار، گل هاي برنج مي آورد

تا دوباره

روسري آبي ات را گره بزني.

 

2-

صبح از روزنه هاي پرده وارد اتاقم مي شود

روي گونه هايم مي نشيند

و از انگشتهايم عبور مي كند

و به صبحي ديگر مي خواند

ومن غرق خوابم

و خواب ستاره هايي را مي بينم

كه گاه آنقدر دورند

وگاه آنقدر نزديك

كه يادم مي رود

صبح نزديك است.

 

3.

روبروي ابر ها مي نشينم

و از پشت پنجره برايشان

شكل هاي جور با جوري در مي آورم

كنار هم مي ايستند

و از ته دل به شكل هاي من مي خندند

صداي خنده هايشان آسمان را پر مي كند

باران مي بارد....

دیدگاه‌ها   

#1 صادق آل موسوی 1392-10-14 01:04
درود برشما

وقتی چیزی به ذهنم نمی رسد
با همین بخارهای شیشه ای
شعر میگویم
اگر بخار تمام شود
دوباره ها میکنم
شعر میگویم
به شعرهایم نخند
دلم شیشه ایست
زود می شکند
.
.

بهره بردم از سروده شما ..........

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692