«عبور»
حرفها
امواج مغزی را
به هم میریزند.
امواج مغزی
خوابها را
دونفر از هم عبور میکنند.
«اوریگامی»
تبحر خاصی پیدا کردهام
دراوریگامی*
و در پانتومیم.
شبها
مرد کاغذی میسازم
فرزند کاغذی
روزها
بازیشان میدهم.
*اوریگامی: هنرمجسمه ی کاغذی ساختن
«سیب»
وقتی سیبی دونیم میشود
غمگینم
وقتی چاقو
قلبش را نشانه میگیرد
و دانههایش را دونیم میکند
غمگینم
سیب خوشحال است
تکههایش
دستان منتظری را
پُر خواهد کرد.
دیدگاهها
می سازم
تکه به تکه
می چینم دومینوی تازه
از سایه ی خودم
با اولین نسیم
ویران می شوم .........
زیبا میسرایید .........
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا