شعر آزاد«مرضیه آقا رضایی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

این خاک

 

 

جای هلهله تیر کشیدند

دست­ها با صدای ماشه‌ها

دیر عقب کشیدند

پای گلوله را از گلیم کوچه‌ها

 

و حجله‌ي ما از حرارت نارنجکی

به اندازه‌ي کافی سرخ شد

 

سفید که به هر کسی نمی‌آید

لباسم را برای غسل‌های بعدی   پاک می‌کنم

و کفش‌های برّاق تو را؛

به گمانم دیگر

     برای آن پایت که زیر تخت افتاده

     اندازه نمی‌شوند

                            

خاک می‌کنم

تمام ترَک های این خاک وامانده را

که برای رقصاندن ما بازی‌اش گرفته

 

بازویت هنوز

با پنجه‌های من

آن سوی خانه همآغوش است

تو از این سو مشت مشت زمین می‌خوری

شبیه سوسویی شدی

که خاموش است

 

ستاره هم که بگیریم  

اين خانه با مین‌هایش آمیخته   

هر روز

به قدم هامان خیانت می‌کند

اما

خیالت راحت باشد

عروس پا خورده را کسی

به غرامت نخواهد برد.


 

از زیرِ دستم

 

 

جیغ گربه‏ یادم می‏ اندازد

اینجا که نشسته ‏ام       

بیابان بوده

آنطرف‌تر       

جاده ‏ای به هیچ کجای دنیا

 

انگشتم هنوز بالاست

کسی اجازه نمی ‏دهد

کمی آب‏ های شیرین بنوشم

کمی خط استوا را جابجا کنم

بلکه گرم‏ ترین جای جهان

دست‏های من باشد

 

پشت طولانی‏ ترین دیوار دنیا

چشم می گذارم

معلم جغرافیا فریاد می‌کشد

از ناحیه‌ي زردپوستان فاصله بگیرم

من     

قطب‏ های مخالف را در آغوش می‏‌‌كشم

تاریک ‏ترین جای جهان

تخته‏ ی روبرو باشد

 

روی این نیمکت

چشم ‏های بادامی می‏ کارم

کمی آب‏ های آرام پایش می ‏ریزم

از میان جنگل‏ های گرم‏سیری

دنبال ببرها می ‏دوم

 

من     

جیغ می‏ کشم

کسی گوش‏ه ای گربه را

از زیر دستم بیرون می‏ کشد.


موهایم را ...

 

 

     اگر کنار بیایم

كه دست­ های تو کم می شوند از بازی‌ام

     هر بار می‌گیرمشان

     بند بند دلم     جداگانه بهانه گیرند

     و زنی که حلق آویز مردمک­ هایت شده

     تاس نرفتن به پایم می‌ریزد

 

ریخته است

     عطر تو از دست خانه

     رنگ موهای من از شانه       

سنگ می‌خواهم

دیوارها پشت گوش می‌اندازند

میخکوبت کنند

 

تارَت را بزن

     انگشت‌های من عادت دارند به گوشه نشینی

     زود یادشان می‌رود

فنجانی کنارشان گرم

     گونه‌های مردی

     سرخ بوده است

 

     تارت را بزن

     حرفت را

     تنها صداست که می ماند[1]

 

     یادت رفته بود؟

     این بازی دو تاس دارد           یک برنده

     دومی همیشه تصویر می‌شود

       میخکوب دیوار

 

     اما تو عزیزم

     هر عطري دلت خواست          هر گوشه‌ای   

   عوض کن

     موهایم را به خاطر بسپار[2]

     فردا

رنگ دیگری خواهند گرفت.






[1] فروغ فرخزاد

[2] فروغ فرخزاد

دیدگاه‌ها   

#5 شاهین حامدی 1393-02-04 23:40
سلام .عالی بود دوست عزیز.مرسی
#4 آرمان صابری 1392-06-01 14:08
چرا اینقدر سوزناک؟
#3 مرضيه 1392-04-03 02:08
سلام
مرسي از دوستان بابت لطف و توجهشان
من متوجه نشدم منظورتان از"اينگونه" شعرها، چيست ولي خوشحال ميشم اگر شعري داريد برايم ارسال كنيد تا با هم تبادل نظر داشته باشسيم.
#2 بابک 1392-03-21 04:22
بازی با نقشه جغرافی قشنگ دراومده.عالی بود
#1 majoon 1392-03-19 16:28
با سلام
عالی بود ممنون
من ایگونه شعر ها رو دوست دارم خیلی هم دوست دارم نحوه و سبک سرودن اونارو بدونم و ممنون می شم اگه راهنماییم کنید

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692