"جدّیجدّی"
میگویم :
تو از فرط علاقه آخر
شهید میشوم از تو!
زار زار مـــیزند زیر دستم
میرود سیاه بپوشد
زنگ میزند به زری - که انگار به همه-
مراسم را - طبق معمول- روزنامه خواهد گفت
عبدالباسط از مصر خبر را به در و همسایه میچسباند
دوستـــان و فامیــــلهای وابسته
چشمهایم را باز و بسته میکنند
بعد ازاینها همه
مـاتـرک
و همــّهی اشیاء قیمتی که ندارم، به درک
سر روی سینهام بگذار
نمردهام که غمت را به غیر میگویی!
"عاشقانههاها"
خب قرار نیست
لبـم را با دهان تو کوک کنم
بالا
پایین و
فـَک بزنم
و یا دهنه به یک جای یابو بزنم اشتباهی !
( خب
هر شاعری به شیوهی خود شور میزند
و یا
مـلـمل لـول لبی را زده لب در شـعرش )
قدری آنطرفتر ایستاده باشی
قدری اینطرفتر ایستادهام و
همین امروز
فاصلهی عزیز را رعایت میکنیم
همین امروز
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا