آزاده بشارتی متولد 1369
مجموعه شعرهای چاپ شده:
- 1.پلکهای قفل شده 1389 – شعرهای کلاسیک
- 2.داربست 1391 – نشر مروارید
شعر اول)
جهان سوم، جهان غرق در بی قراری رودها آشفته در شلختگی علفها
کندوی خالی از زنبور ملکه
در آغوشت میفشارم
و زخمها آرام آرام خمیازه میکشند
جهان سوم که شاخههایت
سیب را از دست ساکنینت مخفی میکنند
و ریشههایت همچون اسیرانی تشنه
خون میمکند
به تو بارها با خشم در زیر پاهای خود لگد کوبیدهایم
پُلی بودی
که با اندوه از راه برداشتیم
اما برگشتیم
تا با دستهایمان بر روحت گام برداریم
درختی بودی
که با کینه
از خاک بیرونت کشیدیم
اما شرمگین
بر گودال باقی مانده از تنت
گلاب پاشاندیم
و تو مانند قارچ در گوشه گوشه گوشه سبز میشوی
تا برای همسایگان گرسنهات
دست تکان دهی
آن چنان که صدفها به شنها
آن چنان که پنج انگشت
در رفت و آمدی برای یک دست...
شعر دو)
اسیران خاموش
که فریاد را بلعیدهاید
بعید میدانم لب هایتان
بوسیدن بتوانند...
از میان میلیون ها پروانه ی رنگی
شب پرهی نابینایی کافیست
تا پرچمی باشد
برای تاریکی
زمان ذره ذره قلبهایمان را
به بال های عقابی در حال پرواز تبدیل میکند
آنچه از استخوانهایمان عبور میکند
در روحمان نمیگنجد
و با باد هم مسیرمان میسازد.
هر روز برگی از درخت میافتد
درختی را از جنگل بیرون میکنند
و جنگلی در آتش میسوزد.
تو هنوز به کوهها فکر میکنی که در گذرند؟
به اینکه فصلها به میوهها هویت میبخشند
یا میوهها به فصلها؟
حتی اگر این رود دیوانه، ماهیهایش را بالا بیاورد روزی؟
حتی اگر ما را
مانند سیبهای معطر
بر شاخههای دار ِ بیگناه بیاویزند؟!
دیدگاهها
به نظرم فرم رو فدای تصویر کردین
قاعده انتهای جملات همیشه نیازی به آوردن افعال ندارد
موفق باشید
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا