1
نشسته بود و مرا در خودش درست می کرد
او شبیه عفونت
او تولد من در هزار و سیصد و اندی بود
نشسته بود و مرا مرتب می کرد
دو لنگه ی ایرانی
یکی من و
یکی که مرا در خودش رعایت می کرد
لنگه ی نااهل ام نمی کرد اهل ام نمی کرد
ما که به هم فرو رفته بودیم
نشسته بود و مرا در خودش فرو می کرد
فروی سیاسی
فروی به دنیا نیامدن ام
فروهای دوستانه و عیاش
تو چه می کردی ؟
تو که حتی فرو رویام را نگاه
تو که برخی دوست بوّدی و
برخی فرو رفته بودی
تو نمی کردی
کشیده به دورم به بی پدرم در هشتاد و سه
کشیدهﯽ مغزی مادر
کشیده های معنادار دیگر
نشسته بودی و با من کشیده می کردی
و مرا می کشیدی که چی ؟
که طعمه ی بابا گلوگیر است ؟
که لقمه ی بابا در گیر کرده ؟
تو به من گیر می کنی که چی ؟
که ضد انقلاب ام و در من فرو رفته خوب !؟
که ضد شکم می شوم و می روم به او !؟
به کی ؟
که چی !؟ پسرم !؟
که لابلای مادرم نشسته ام و معتقدم درد
جا زیاد آورده در او !
2
نظرم در مورد یک میز
...
...
...
این شعر بر خلاف انسان ها
از ساعت ده صبح شروع می شود
دوش میگیرد و در حمام
مواظب لیز خوردن همراه اش نیست اصلن
خشک میشود و در راهپیمایی
ضد استعمار است
مواظب است مشت هایش سوتی ندهند و
در دوربین چشم هایش را درشت نکند
خودش را به گذشته معطوف نمی کند
گذشته که در قرائت قرآن ضعیف بود
گذشته که در تجوید
مواظب اندوهگینی لام بود
که جان تلفظ را به لب اش میرساند و به اینجاش
حیف نیست !؟
نوشته ام سابقه در عیش دارد و
یک آرمانگرای متوسط است
مسوول صفحه ی ادبیات روزنامه ها نیست
که مثل یک فیلسوف ، مطالب را جمع آوری کند
و مثل یک زندانی
با نگرانی ، صفحه های مطبوع اش را بخواند
کیف دنیا را که میبرد امروز !؟
همانکه پای شعرهاش امضا میکند و
تاریخ میزند که شامگاه بیست و یک رمضان
که توجه به حرف همسایه اش نمی کند اصلن این وقت شب چه خبر شده یابو ؟!
اینکه دست بر نمیدارد حکومتی است
اینکه در تاریخ ، قید می کند حکومتی
عشق می کند حکومتی است
بین ما هر که بگوید : نه ، بررسی خواهد شد ، تهدید نیست
به خاطر استحکام این میز
میخ های هر از چند گاه لازم اند
که میز به آزادی فکر نکند
که وقت اش را مدام به دست های ما اختصاص دهد و
خم به پایه هاش نیاورد
میزی که به درد می خورد
میزی که ملاقات بی مورد یک زوج را مدیریت می کند
میزی که به صبحانه قدرت داده از زمین بلند شود
میزی که در دادگاه
جز به نفع پایه هاش حرفی نمی زند
میز !! میز !! میز !!!
چه کند چوب ؟
چه کند جز تو تفریحی نیست
تو صوت و لحن مناسب برای چوب
تو تدارک دیدهای و ازدواج نمی کنی خودت
درس می دهی و با سواد نمی شوی خودت
کیف میکنی و عشق نمی کنی خودت
رویت سفید شده کاری نمی کنی کاری برایات بکنم ! ها !؟
دنیا به خاطر آنکه جلایت دهد
ممکن است از تو در مراسمی جبروتی استفاده کند
مردگانی که گردت می نشینند
و از دعوت شان به مراسم احضار ، خاطره تعریف می کنند
که بعععله ، فلانی خانهاش ملکوتی است و حرف ها دارد
که سرمایهاش ملک الموتی است و غلام شماست حالا
تو هم به چه روزی افتادی میز !!!؟؟؟
دلم برای پایهی کوتاه ات سوخت
دلم برای زاویه های جویده شده
برای مدت ها روی پشت بام بر عکس ماندن و
شکنجه شدن در سر و ته
هر چه دست می خوری قشنگ تری
هر چه رنگ میدهی جلا پیدا می کنی بیشتر
به قدرت ایستادن ات حسودیام شده
به صوت و لحن موریانه که در گوشم تو را پیر می کند و
در چشم هایم هنوز قراری عاشقانهای
تو معرکهای !!!!
این را از دوست های دخترت مخفی نکن هرگز !!!!
در مورد هر چیز فکر میکنم
روی صندلی ات طور دیگری است
صندلی که دائمن مشغول نشستن توست
که مشغول برخواستن آنانی است
که چیزی نمیگویند
که وقتی میروند
انگار از حرف زدن با تو راضی نبودهاند
بلند نشو !!!!
میخواهم نشستنام وطنام
و بلند شدنام یاد جنگ هشت ساله را زنده کند
طوری نگاه می کنی انگار مثل شک و شبههای در کارم
که مثل سرخوردگی رزمندگان اسلام پس از جنگام
نگاه تو مدت های طولانی است
نگاه تو شرافت این استراتژی را ریتم نمی دهد حتی
کمکم نمی کند وطنی فکر کنم خارجیام می کند بدجور
از من نفت استخراج میکند ببینم !!؟
مگر تو چند هزار بشکهای در روز !!!؟؟؟
غفلت از تو سازمان های بین المللی است
غفلت از تو از نگاههای بیهودهات
روزانه هزاران افغان را به پیراهنم وارد
چه کنم مجبورم !؟
چه کنم قندهار در شقیقه
و افغانستان درست در گلویم گیرند هر دو
و مرا توی مرز خراسان توی افغانستان ، چه کنم ؟
طبق آموزه های اسلامی
هر چه در سرم میگذرد رضوی است
خراسان بی موردی از کودکی ام تا حال
که طلب میکند یادواره ی این قرائت ایرانی باشم و
مثل مرده شور روی تان را ببرم
ببرم دفن نکنم
و همراه مدتی طولانی
از شما بگذرم
تا نه بدانم ایوان چیست
نه او بداند کیستم.
3
دارم از نو به خودم دست می برم
نه زنی نه پبرزنی
چه به هم بزنم نصفه شبی ؟
دلیل ترک تو در ذهن
در بخش زنانم بستری است
که اگر نبود
در لباس مبدل حامله ات میکردم و
دست تو را میگرفتم و
از شهر دلیل ترک هر دومان را پاک میکردم
و تو را میبردم
از جایی که نه زنی نه پیرزنی
از جایی که دلم به کجایت خوش باشد
میان دست هایم می گرفتم و
بررسی ام را شروع می کردم
که تو در کدام سطر ، لذیذ تری
و توی کدام سطر
نه زنی نه پیرزنی !
که حال مرا می گیری !؟
که من به خودم دست نبرم ؟
به علت توست
به علت اندازه ها و دراز ها
کشاله ها و بیاجازه ها
که جوانی نمی کنم و
فعل حرام ام هنوز فعل حرام ام
طبیعتا پسرم
دست نزنی !!! پسرم !
تا ما به شما دست بزنیم
دست مذکر بزنیم
دست توانای خراسانی و جنوب
دست شمالی
دست های مرکزی و خشک
دست معتدل بزنیم
دست کرد و بریده بریده
بگذار دست های ترک بزنیم
ما به شکر خدا
جمع مذکر شدهایم
اما حالا که جمع شدهایم
نه زنی نه پیرزنی
به ناچار عدهای زن و
مابقی پیرزن شدهایم .
دیدگاهها
ممنونم از لطف محمد علی حسنلوی عزیز و زحمات بی دریغش
ممنونم از لطف محمد علی حسنلوی عزیز و زحمات بی دریغش
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا