(............)
همیشه بزرگترین اتفاق ها
به سادگی هر چه تمام تر اتفاق میافتند
پای همه کارگرها را
به سیاست باز کردند
از وقتی که
جرثقیلها چوبهدار شدند!
(مرگ)
تمام زندگیام بر این باور بودهام
که دروغ نگویم
دل هیچ انسانی را نشکنم
و این را پذیرفتهام که از بین رفتن قسمتی از زندگی است.
اما با این وجود
از مرگ خودم میترسم
میترسم بعد از مرگ هم
کارگر باشم!
(مادر)
مادرم میگفت:
مرگ را دیدهاست
سبیلهای کلفت و
هیکلی وحشی دارد
از آن شب
به معصومیتاش شک کردم
دیدگاهها
ممنون بابت ماهنامتون و مطالب ارزنده ای که دارید و کمک به ادبیات
وهمچنیین بابت انتخاب خوبتون یعنی سابیر هاکا
بدرود
صحفه ارؤشمن و قابل احترامي ىاريى
ممنون اؤ انتخاب خوبتان
سابير هاكا عاليست
مانا
سابیر هاکا رو توی دانشگاه شناختم اون یک نابغه است
من شنیدم کتابشون توی 10 روز چاپ دوم خورده
ا
فقط باید دربرابر همچین قلمی سجده کرد
معرکه بودن........
زیبا بود...
راستي شنيديد حضرت مصطفي، به پينه ي دست زحمتكش كارگرا بوسه مي زنه و بهش افتخار مي كنه...
موفق باشيد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا