شعر آزاد«ابوالفضل حسني»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

از مجموعه‌ی پلاک ها

 

 پلاک (15)

 


مي‌دوم ازکفشهایم توی آشپزخانه

ماهی تابه را می‌دهم بغل گاز

تی را می‌گیرم،

می‌چرخیم دور میز،

روسری روی سرامیک‌ها سر می‌خورد

گلدان آب می‌خواهد ، می‌دهم

تلوزیون صدایم می کند،می‌روم

جارو برقی می چسبد به من زار می زند

ساکت می کنم کتری را ...

دراز می افتد سفره ، بشقاب ها دوره اش می کنند

تخت ها لخت خوابیدند: زمزمه می کنم

حوله را بغل می زنم ، بلوزم را قشنگ می پوشم

توی آیینه نگاه می کنم: مردی با کفش هایم می رود بیرون

 

 

پلاک(16)

 

 

با سر می‌روم زیرتخت،

چشم ها دست به کار می‌شوند،

سوسک می گیرند

می خزم روی موکت،

پرز می دهم!

این تراشه ها از کجا تراش خورده اند خدا؟!

دولا می شوم ؛

میز روی کولم می نشیند

راست می شوم ؛

سقف روی سرم می آید

چیزی گم کرده ام انگار!

پشتی ها لو نمی روند چرا؟!

خرده شیشه ها نگاهم می کنند: ما اینجاییم

گلدان ها خراب کاری کرده اند؛

زانو می زنم؛

آهن پاره ها لابلای مارمولک ها زنگ زده اند!  

وول می خورم دور می شوم ...

چاردست و پا خودم را می کشم از نرده ها بالا

ستون اول جلویم را می گیرد؛

گرد از گل و گردنم بگیر!

ستون دوم ؛ ستون سوم؛ ستون چهارم

چهارستون پایین مي افتم

شما بچرخ ؛

همسرعزیزم !

لباسشوی نازنینم بچرخ !

شما بپز؛

همسرعزیزم!

بخاری داغم بپز!

شما هم بخند

همسر عزيزم

آيينه خوشگلم بخند

 

 

پلاک(24)

 


چند تا پا روی پادری؛

با در روی پاشنه می چرخد

یک سینی خرما جفت یک سینی حلوا می چرخد

عکسی چارشانه روی گاو صندوق با من می چرخد

هرچه مشتری سیاه می آید ، سیاه می چرخد،

توی ویترین دنبال چیزی می گردند

توی طلاها می گردیم

می چرخیم توی نقره ها می گردیم

می چرخیم توی کشوها می گردیم

می چرخیم حتی توی دخل می گردیم

می چرخیم ازاین پیشخوان تا آن پیشخوان می گردیم

می چرخیم دور خودمان می چرخیم ....

این صندلی چرخدارهم همین جور می چرخد

 

 

پلاك (27)

 

كامنت هايت را در مي آورم مي بوسم بغل مي زنم

يواش يواش به صورتي كه مبادا بشكنند

ترك بردارند يا خش بگيرند

خيره به تك تك كلماتت مي شوم

به حروف ها به علامتهاي سوال و تعجبي كه گذاشته اي!

مي گيرم چهره و اندام بلورين ترا مي سازم

 

اين چهره و اندام هميشه با من است

توي خريدها كمكم مي كند

با من ساك دستي ها را مي آورد

آب مي ريزد پاركينگ را مي شورم

شب ها مي آيد توي رختخوابم

دست روي ستون فقراتم مي كشد

دانه دانه مهره ها را مي شمارد اين ناز دانه ي هميشگي!

 

صبح ها كه مي روم سراغ پيغام ها

مي بينم دوباره همانجاست ؛درست سرجايش

مي گويم خُب ! ناز خانم چطوري؟ ديشب خوش گذشت؟

 

شانه بسَر و گل بسَر با من مي آيد

نمي گذارم دانش آموزان ببينندش

آنها تخس اند مي ترسم عاشقش شوند

زنگ تفريح وبم را كه چك مي كنم

چشمم به جمالش روشن مي شود باز

مي گويم برگشتي اينجا خوشگل من !؟

الان كه داشتي با من صبحانه ميل مي كردي!

 

بدو بدو موتورم را با من هندل مي زند

يواشكي ساق بلورش را ديد مي زنم

ويشگونم مي گيرد؛ يواش تر هنوز با هم كارها داريم

من بي هوا چهارراه را با يك ويراژ درست و حسابي دورو مي كنم...

 

دست و صورت نشُسته مي روم سر وقت نظرات....

بچه ها از مدرسه بر گشته اند و اوضاع وخيم است

اين دفعه: من مي روم توي اينترنت !

درست توي حياط خلوت بلاگفا ! يعني آن پشت مشتها

كاملن به شكل خصوصي بغلش مي زنم!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692