شعر آزاد«زينب فرجي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

شعر اول

 

آخرین بارکه رفتی

این عکس چقدرنفس کم آورد

قاب ها شاید خاطرت را به دیوارنمی‌کشند

اتاقی که درندارد      سکوت کرده.

دوشنبه‌ها را

انکارنکن !

این صندلی شبیه  درخت راه می‌رود

اما سکته نمی‌کند

در این سطرها

خبرداری که این روزنامه نخواندن‌ها

یعنی هوایت آلزایمردارد

...

ازآخرین تابلو نقاشی‌ات

 بوی باد می‌آمد 

نفس بکش

و رنگ روی دیوارها    !بپاش 

مگرنمی دانی پستچی زنگ زدن بلدنیست

دووووووووووورشو

نامه ات را دیگرهیچ کس نمی‌خواند 

 

 

شعر دوم

 

از زخم چشم‌های آبی

تا درخت های زخم خورده

کنارهمین خیابان مرابه دنیا بیاور!

ترا دوست خواهم داشت

مثل گنجشکی که از شهر دوری آمده.

نه دانه می‌خواهم

نه...

حتی از بلندترین برج دنیا سرم گیج .نمی‌رود

دست‌هایم کنارمی‌کشد / کشید.

درست

روی سیم‌های برق

نکند

امشب اتفاقی بیفتتد

در چشم‌های زخمی این زن.

 

 

 

 

 

شعر سوم

 

تاریک بود چهارشنبه

وگلی روی میزخشکش زده بود.

بلوزم روی هوا

پرتقال خونی درتختخواب

وقتی که آرام در را باز می‌کردی

وبه اسم کوچکم صدا می‌زدی مرا

تاریک بود

زبانم به طعم راهروها.عادت داشت

وبالا

پایین بود ضربان قلبم

باران آمد

پشت میز کار

وسط صندلی های مرده

درلباس تازه عروسی شگفت

ناخن‌هایم برای شما آقا

وچشم‌هایم برای...

 

دیدگاه‌ها   

#5 اكبري 1392-06-06 03:57
سلام انصافا شعرهاتون برام جالب هست.كارتون وپشت كارتون حرف نداره.
#4 زینب امیری 1391-10-01 02:03
سلام زینب جان
با توجه به تعریف ناپذیری شعر، در خوانش این شعرا دو مورد از معیارهای شخصیم(معناگرایی و به تبع انسجام)رو مبنا و مدخل قرار می دم.به نظرم شعرات معناگران(معنا گرایی با معنای حداقلی ی رسانندگی معنایی و حسی) و استراتژی نوشتنت،از فکر و حس شروع می شه و به زبان می رسه .اگه دغدغه ی مخاطب داشته باشی (که مخاطب هم قابل طبقه بندیه)،اجمالاوجود انسجام در کلیت یک شعر، مهمه
با شعرات می شه ارتباط برقرار کرد و قابلیت تآویل هم دارن اما مخاطب رو از یاد نبر.برای خودت که شعرات از فکر و حست شروع شدن،ممکنه گسیخته به نظر نرسن اما خصوصا در اولی نوعی عدم انسجام هست وتاحدی تکلف و تصنع داره اما شاید علت تجربه گرایی که با تلاش بیشتر و شناخت بیشتر زبان، می تونه زاینده باشه.
شعر اول با عناصری مثل قاب،اتاق ،دیوار،صندلی،در ،تابلو، فضایی خانگی داره.خیلی از فعل استفاده شده.اگه خرد جمعی رو قبول داشته باشی اغلب منتقدا آوردن افعال زیادو تو شعر توصیه نمی کنن.با راه رفتن صندلی شبیه درخت مشکلی ندارم اما با وجود خودویژه بودن منطق شعر(در معنای عام)«پست چی زنگ زدن بلد نیست»
از منطق اونقدر دوره که باور ناپذیر شده.یه جور حسن تعلیل که حسنی نداره .به نظرم بهتره هنجارگریزی هاتو که اتفاقا شعر عرصش ،مقید و مبتنی بر تفکر کنی.هر سه تا به پختگی مضمونی بیشتری احتیاج دارن.شعرای دوم و سوم رو بیشتر می پسندم .منسجم تر و زیباتر.در دومی جریانی موازی بین قسمت اول و دوم که از سطر نه شروع می شه، می بینم که به تولد اشک-شاید-منتهی می شه.موفق باشی با شعرای بهتر

ترا دوست خواهم داشت

مثل گنجشکی که از شهر دوری آمده.

نه دانه می‌خواهم

نه...

حتی از بلندترین برج دنیا سرم گیج .نمی‌رود
#3 مهدی 1391-09-27 15:30
سلام.
امیدوارم آینده ی خوبی داشته باشی
خیلی از جاهای شعرتو نفهمیدم.ولی جالب بود.
اگه منظورتو یه خورده با وضوح بیشتری در کلماتت بیاری فکر کنم بهتره.
#2 آزاده 1391-09-22 20:18
هرسه شعربه من تصويرهاي جالبي ارائه داددرهنگام خواندن.ممنونم كه اززيبايي سرشارم كرديد.
#1 باران 1391-09-22 20:15
هرسه شعرخوب بودند.مرسي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692