(..........)
سکونت لبهای کبودت در لب های من
هی بالا و بالا تر تا کجا؟
آن بالاتر کجاست؟...چیست؟
اسمان گاهی در سقف می آمد ولگردی
حالا سقف مست...سیاه مست در ابرها دنبال چه می گردد
نان مرا در تقاطع آن خیابان که زنجیر بود
با آن دو دندان افتاده اش کمی دورتر...قرار دادی
آن حلقه های افتاده ونشسته بر صندلی کلمات فرسوده...
.....
.......
دو گام می آید جلو آن مغازه عتیقه فروشی
دو گام می رود عقب ان سوپر مارکت
پس میان میانم کجاست
که دستم ناتمام آن می ماند؟
میانم کجاست
که دست من هنوز قیجی تندی است
که این هوا رخنه اش را می داند
مثل ان روزها که بر بریدن دل می دادم
زنجیر می خوردم
خون می شدم
2 منظر
کفشدوزک مهربان من
می دانم زیر صخره ی اشک من نشسته ای
و داری برای خواب هایم کفشی نو می دوزی
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا