شعر آزاد«محمد حسن مرتجا»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

(..........)


سکونت لبهای کبودت در لب های من
هی بالا و بالا تر تا کجا؟
آن بالاتر کجاست؟...چیست؟
اسمان گاهی در سقف می آمد ولگردی
حالا سقف مست...سیاه مست در ابرها دنبال چه می گردد

نان مرا در تقاطع آن خیابان که زنجیر بود
با آن دو دندان افتاده اش کمی دورتر...قرار دادی
آن حلقه های افتاده ونشسته بر صندلی کلمات فرسوده...
.....
.......
دو گام می آید جلو آن مغازه عتیقه فروشی
دو گام می رود عقب ان سوپر مارکت
پس میان میانم کجاست
که دستم ناتمام آن می ماند؟
میانم کجاست
که دست من هنوز قیجی تندی است
که این هوا رخنه اش را می داند
مثل ان روزها که بر بریدن دل می دادم
زنجیر می خوردم
خون می شدم

     



2
منظر


کفشدوزک مهربان من
می دانم زیر صخره ی اشک من نشسته ای
و داری برای خواب هایم کفشی نو می دوزی

دیدگاه‌ها   

#3 نظام الدین مقدسی 1391-08-29 15:15
لذت بردم . یادش بخیر روزهای جشنواره شعر کشوری در بندرعباس .
#2 امیر فارسی نژاد 1391-08-29 00:22
کارهای مرتجا را دوست دارم. این دوشعر هم لذتم را تکمیل می کند.می خوانم و می خوانم
#1 لیلا مهرپویا 1391-08-28 04:17
سلام شاعر. پر آشوبی مثل همیشه.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692