شعر1
به درها در زدن
طرز تو
شکلها میگیرد.
دری که در انگشت من پیداست
هر در از دری با هر
به چشمان تو می کش اد.
شعر2
از جسم در بیرون ریختنام
تشبیه نعل است در سواد اسب...
بودنی به اندازهی چند حرف
زبان نه میخواه اد
چشمان تو
آخرین جسم روشن من است.
شعر3
از بال ام پر بکش
به رسم کبوتری که در تو کش ایدهام
این شکل پریدن
نیازی به مدادهای رنگی نه دارد...
از تمام تنام بکش
بال نه.. پروازی به فراخی ی سلولهای ام
شاید بالی از تو
پرنده ای باش اد در من!
دیدگاهها
با احترام دعوتید....
از خواندن دبواره این شعرهای زیبا لذت بردم
سپاس
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا