بی بهانههایی برای تو
1
باشد!
همانطور که خودت گفتی:
چشم هایم را ابر...
موهایم را باد...
دست هایم را درخت...
و همه غم هایم را به برگ های پاییز می سپارم
تنها تو ماندی و...
خدایی که تو را به فرزندی قبول نکرد!
2
آه خیرگی ها!...
تو خیس شدی
و از لمه دستهایم چکه
چکه...
هیچ یادت نبود
که من همان پترس فداکارم
که نشتی انگشتش
بیشتر از نگاه پشت سد ات
حرف برای گفتن داشت؟!
جیغ
پس کجا گذاشتمش؟
آن کاغذ کشباف چشم سفید را
که از بس از ته مانده بنزین این واژه ها زر زده
رشته کلام از تنبان این خودکار متورم
در رفت...!
یکی از رو
یکی از زیر
سرنخ هایش
تکه
تکه
روی سرانگشتانم
من از دستان پینه بسته مادربزرگ
شالی به هوا کردم
در خواب
یک بادکنک قرمز...
و از روی لِی لِی های کنار جدول
نخ می دادم
به سیب سرخ هوا
که از دور سبز بود و...نه!
کمی ترش
یکی از رو
یکی از زیر
بالاخره روزی
با این سطور نخ نمای تورم زده
کارد می دهم به دست پنیر و
سر می برم
تیک
تاک
های
تکیده
مادر بزرگ را
با همان شال گردن چهل تکه و
رشته های پنبه ای...
هِی بوق می زد از پشت چراغ قرمز
یکی از رو
یکی از زیر
-خانمی!... برسونمت؟!!!...
من هم ترشیدم با سیب های حوا و
آژیر قرمزی
از خواب های
ادوارد مونک*
به دختری که پشت آیینه ورم کرده
صورتش را با سیلی سرخ می کرد
و از پشت سبیل پینه بسته اش
به لب های ترکیده مادربزرگ می خندید...
-وعده ما... پمپ بنزین... لب جدول های لنگ به هوا... یکی از رو... یکی از زیر... دررفت...!
*ادوارد مونک نقاش تابلوی معروف جیغ در سبک اکسپرسیونیسم
دیدگاهها
از دوستان خوب سایت چوک بابت درج این مطلب سپاسگزارم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا