آب تلخ است
وقتی این برهوت "هامون" باشد.
پیرزنی که در خاک ریشه داشت؛ گفت:
"باد" کولی بی عقلی ست ...
کوچ می کند
مباد که شهری را دوست داشته باشد،
120 روز اتراق می کند
می وزد، می وزد، می وزد ... این فعل را 120 بار بخوان
تا بفهمی چطور آب را برد، خاک را در هوا رقصاند، نفس را گرفت ...
اما "زرده پر" هنوز
عروس رؤیای صیادان سیستان است
که روزها ایستاده کنار این برهوت چشم می بندند.
پیرزن مرد
ندید که سیل هم کولی بی عقلی ست
می برد، می کشد، نابود می کند
حتا صیادان ایستاده را ...
و "هامون" نام سرگردانی است
که نمی داند تالاب باشد یا برهوت؟!
دیدگاهها
همچنان در حسرت ای کاشها در روح من رقصانی . من همان خاکم که در دل طوفان عشق تو شرمسارم.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا