در انتظار
به گُل نشسته اند تِنگِز ها
چت از طریق واتساپ
در انتظار
به گُل نشسته اند تِنگِز ها
آنگه که فانوس ابلهان ، به درگه خورشید می بردی
من درد خویش را در زخم جان تو می باختم
با کدامین قلم، در کدام دفتر قصهی حب عظیم تو و شکر مرا گزارهای است سزاوار تا برگویم پرستش تو از این گونه نیست می دانم پرستش تو همان قصهی توست مگر که فرجام من است تو نیک می دانی رحیل چگونه شد آغاز و در کدامین روز بدان زمان که تو را یافتم و از نگاه تو چشمانم،ستاره باران شد