شعر «قلب کوچک تو ام» هانی فرهمند

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

hani farahmannd

آنگه که فانوس ابلهان ، به درگه خورشید می بردی

من‌ درد خویش را در زخم جان تو می باختم

در فاصله ی دو کوه

پیراهن ات را شخم زدم

که تنفس یک شاخه

در انگشتان ام طوفان شد

مرا امن تر از این پناهی نبود

که در بند استخوان سینه ات باشم

تابیده در دو جوخه ی بی جان

تا اندوه هزار لشکر شکست

از چشمانم آب بنوشد

ضریح استخوانهایت را

پنداشتم ‌پناه آخرم باشد

تنها با خود مدار را پرپر زدم

که قفس دهان گشود

-پرنده بگذار سرنوشت تو باشم

شوریده از ترکه ی رعد

کبود ، کوتاهتر از مسافت سنگ ها پریده ام‌

مرگ مرا

بیش از آنکه پرنده باشم فریفته است

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «قلب کوچک تو ام» هانی فرهمند

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692