شعر «استفراغ» رویا مولاخواه

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

roya molakhah

من از متریال اشیا

از ترسیم خطوط فیزیک

از گلاویزی یون ها در فراورده ی عطر

تن ام را به ارتفاع مضاف می برم

من تکه های عمارت را

وقتی صدا از کوچه آویخته

و زنبیل دارد دست های مرا

با خود به سکوت متن می برد

می ریزم

ریزش آیا کمباین فعل های سقط نبود

که دیروز در جشنواره ی محله ها

از شهرداری حروف/ گرته بر می داشت؟

من ابتدای پاشیدن ام

و فرض های اتصال را توی جوب

لای استیصال لغت

به کوچه می برم

در کوچه هنوز سطل های استعاره را

هرشب از قواره ی مردی مثله که

دست هایی قاتل داشت /پر می کنند

کسی بی وقفه کلمه ها را

در رستنگاه زبان

جایی که من دچار حیات نباتی شدم

 احیا می کند

مضاف الیه بیمار است

امروز هفته را به تیمارستان می برم

روز چندم است نمی دانم

و این برای همه ما که زنده ایم

خوب است

خوب است تهنیت سلام از لای دندان های نیش

خوب است کله های سیمان زده در اتاق آرشیتکت

خوب است پانسمان پروست

وقتی من سوگوار  حرف های مثله ام

در پنجره/ ویرایش متن باز است

پرده ها آماتور ند

کسی قالب پنیر را در عمارت کلاغ می برد روی لاین

کسی دارد جابه جایی باد را

در اتاق پرانتز ها به سمت خرابی متن

تلگراف می زند

دیروز من آستین سیاه ام /را در آوردم

و برای گزاره ی روانی مضاف که از پله های

مطب دوتا یکی افتاد

از برتولت برشت نوشتم

انگار قرص ها توی معده ی متن

پا شدند

حروف تلو تلو مرا به سمت صبح می برند

انگار راس ساعت پنج /دو بامداد متفق

از چپ به راست توی مانیتور من

طلوع کردند

و از ساق های مظفر آن مرد توی سطل

ساقه های یأس توی متن دوید

آن علف ها که خاصیت پمادند در حوصله ی سوختگی

از تهی بودن دست های شان چیزی نگفتند

آن کروشه ی سیاه از ضخامت جسد

وقتی مضاف الیه را تشییع می کردم چیزی نگفت

دیگر در آیکون هیچ پنجره ای

زنی رواق منظر دوست نخواهد شد

تعلیق در راهروهای اضطرار خاموش و روشن

می شود

و کسی ملحفه را از صیانت گفتگو بلند می کند

من بیمارم

و دستکش های سیاه به من آموختند

سطل ها برای ریختن ماتریال حروف

بیش از حد احساساتی اند

چرا مدام مرا به اتاق پرانتزهای بسته می برید

من هفته را لای قرص هایی که

کسی به من هدیه داد/ قورت دادم

من زمان را در بعدی فرامنحنی

به کسانی که مدام

توی آسانسورها بالا و پایین می روند

و هم چنان که در می زنند غایب اند

و هم چنان که غایب اند

پچ پچ های پاندمیک شان را

توی اتاق های ایزوله

ول می دهند/بخشیدم

روز چندم است نمی دانم

و این خوب است

خوب است اکسپرسیون رویدادها

خوب است سوم شخص روایت خودت بشوی

خوب است شب تاویل سیاه را

 از مهارت خوابیدن توی نور بردارد

و انفجار ،گرداله ی بسامد یأس را

در بدن ات

تکه تکه به گور ببرد

انهدام می تواند حقارت سطل ها را

در کمباینی که هر شب از توی اتاق می میگذرد

به امحا ببرد

شهدها بعد از این در عبارت یخچال

مربا خواهند شد

و فواصل یقین /از متقیان سرسخت متون

در اتساع معده های نخوت شان

نقد خواهند دوخت

بعد از این

من خوب خواهم شد

و ارتفاع شعر

 از پشت بام تیمارستانی که

لای پنچری مضاف قایم کردم

مرا به سمت خانه ای توی ماه

پرتاب خواهد کرد

می دانم

می دانم

مرگ همچنان که افقی است

مختصات مرا عمودی خواهد کرد

صدا به زنبیل توی دست های من

برخواهد گشت

و

شهرداری گرته ها

سطل ها را از تعلیق مرده هایی که

ته روایت مثله مثله

مثل سارتر بالا آوردم/ خالی

و زمانی که یادم نیست

از زباله ها تمییز خواهد کرد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «استفراغ» رویا مولاخواه

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692