1
تصنیف و ترانه وغزل میسازی
از بوتهی خرزهره عسل میسازی
معماری تو حرف ندارد ای عشق
از مقبرهای تاج محل میسازی
2
بر بام تکاند دامنش را٬ دیشب
آویخت لباس ساتنش را٬ دیشب
از پشت بخار شيشه ديدم باران٬
در اشك خودش٬ شست تنش را٬ ديشب
3
با هر قدمش دايرهای باز شده
ایوان و حیاط غرق آواز شده
بر صفحه گذاشت سوزنش را باران
اين حوض پر از الههی ناز شده
4
از اشك تو برگهای من تر شده است
گلبرگ تنم با تو معطر شده است
آن غنچه كه از دست تو در ديگ افتاد
از آتش تو گلاب قمصر شده است
5
تار از تو ترانه ی گل افشان با من
دار از تو گره به سبزه زاران با من
چله كشی و نقشه ی پرواز از تو
قاليچه ی حضرت سليمان با من
6
دلباختهام! یار قدیمت هستم
با بال شكسته روی سيمت هستم
هر چند گلوی من گرفته، اما
در كوچه هنوز يا كريمت هستم!
7
پیش آمده در خشم چو طوفان بشوی؟
آوار فرو ریزد و ویران بشوی؟
آیا شده با زبان دلی را؟....
یعنی...
حرفی بزنی بعد پشیمان بشوی؟!
8
در ديگ هنوز قل قلی برپا بود
در تودهای از كف دلشان پيدا بود
آن شربت شيرين و مربای لذيذ
از خون دل توت فرنگیها بود
پروانه بهزادی آزاد
متولد 1347 / برازجان
فوق لیسانس ریاضی
دیدگاهها
چقدر زیبا و دلنشین سرودید
بخصوص از قالیچه ی حضرت سلیمان و گلاب قمصر و تاج محل خوشم آمد.
موفق تر باشید:)
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا