برلین
چشمات داره می افته، از بس كه مونده بيدار
كف ِ دستات خونيه، از بس زدی به ديوار
پاهات نايی نداره، خون تو رگات نمونده
نمیدونی کی تو رو، پای دیوار کشونده
نمیتونی برگردی، وقتی كه پاهات گيره
میخوای بری از اينجا، اما پاهات نميره
صدايی هم نمياد، از پشت اين آجرا
می ترسی از وحشت حمله ی آدم خورا
این پایین کارت سخته، با چشم خواب و بیدار
باید زنده بمونی تو جنگ دست و دیوار
هر جا قراره برسی ، بین تو و یکی دیگه
دیوار سر در میاره
اگه تو آسمون باشی، میاد سراغت یه هویی
دیوار پر در میاره
یه وقتایی شرقی میشه، میره و تو چین میشینه
هر دقیقه تو کمینه
اگر که پاش بیاد وسط، میون برلین می شینه
دیوار ذاتش همینه
یه سازه ی بتونی، ساده و صاف و عادی
چه فرقی میکنه با، سلول انفرادی
وقتی نشه رد بشی، یه رنج بی حساب شه
امکان داره هر لحظه، روی سرت خراب شه
واسه ندیدن تو، بی چشم و بی سر میشه
هر چی ازت دور میشه، سایش بزرگتر میشه
هر جا قراره برسی ، بین تو و یکی دیگه
دیوار سر در میاره
اگه تو آسمون باشی، میاد سراغت یه هویی
دیوار پر در میاره
یه وقتایی شرقی میشه، میره و تو چین می شینه
هر دقیقه تو کمینه
اگر که پاش بیاد وسط، میون برلین می شینه
دیوار ذاتش همینه
بوسه های پر تکرار
من به چشمای تو شك دارم
من به خنده های بیگاهت
من به روشنی اين فانوس
من به آسمون بی ماهت
من به دستای تو شك دارم
به طنابی كه دور من پيچيد
من به رخوت ، به گيجی امروز
سايه ای كه كنار من خوابيد
ساعتای نحیف ِ قاجاری
عقربه های لاغرِ مرده
من به اين وقت گنگ شك دارم
يك نفر ساعتو جلو برده
شك دارم ، من به بوسه های پرتكرار
من به چشمای بی سبب بيدار شك دارم
شك دارم ، من به اين شب خيانتبار
من به درها ، من به ديوار شك دارم
يا برای هميشه رد میشی
يا جواب سلاممو میدی
تو كه يك عمر بی خبر بودی
واسه چي حال من رو پرسيدی
من به احساس تو شك دارم
به لبايی كه سرخ يا آبی
منو مشكوك میكنی وقتی
با لباس سياه میخوابی
شيرُ وا كن كه شك برانگيزه
تو ی ليوان بريز دريا رو
واسه اينكه كنار تو باشم
تا هميشه ببند درها رو
شك دارم ، من به بوسه های پرتكرار
من به چشمای بی سبب بيدار شك دارم
شك دارم ، من به اين شب خيانت بار
من به درها ، من به ديوار شك دارم