اشعاری از کاظم بهمنی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

 

 

 

 1

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم    کرده سنگ بچه­‌های روستا

 

ریشه‌­ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا

 

آمدم خوش خط شود تکلیف شب­‌ها،آمدم
 نور یک فانوس باشم پیش پای روستا

 

یاد دارم در زمین وقتی مرا می­‌کاشتند

پیکرم را بوسه می‌زد کدخدای روستا


حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی­‌ارزم برای روستا

کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر
راهیم می­‌کرد  قبرستان به­ جای روستا

 

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می­‌کند دیزی سرای روستا

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواد شد عصای روستا


2

می­‌رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت
روی تـخـتـی با رقیبـان می­‌نشینی در بهشت

تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت
یک نمایـشگـر در آتـش، دوربـیـنـی در بهشت

صاحب عشـق زمیـنـی را به دوزخ می­‌بـرنـد
جا نـدارد عشق­‌های این­ چنـیـنـی در بهشت

گـیـرم از روی کـرم گـاهی خـدا دعـوت کـنـد
دوزخی‌ها را بـرای شب­‌نـشینی در بهشت

بـا مـرامـی که من از تـو بـا وفـا دارم سـراغ
می­‌روی دوزخ مـرا وقتـی بـبـیـنـی در بهشت

مـن اگـر جـای خـدا بـودم بـرای «ظـالـمـیــن»
خلق می­‌کردم به نامت سرزمینی در بهشـت

  

3

 

درد یک پنجره را پنجره­‌ها   می­‌فهمند
معنی کور شدن را گره­‌ها می­‌فهمند


سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه­‌ی تلخ مرا سرسره­‌ها می­‌فهمند


یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم­ها بیشتر از حنجره­‌ها می­‌فهمند


آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره­‌ها می­‌فهمند


نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن­‌ها بعد در آن کنگره­ها می­‌فهمند

 

4

شاخـه را محکـم گـرفـتـن این زمان بی­‌فایده است
بـرگ می­‌ریـزد، ستـیـزش بـا خـزان بی­‌فایده است

بـاز می­‌پرسی چـه شـد که عاشق جبـرت شـدم
در دل طـوفـان کـه بـاشی بـادبــان بی­‌فایده است

بــال وقتی بـشـکـنـد از کــوچ هـم بـایـد گــذشـت
دسـت و پـا وقـتـی نـبـاشـد نردبان بی­‌فایده است

تـا تـو بــوی زلف­ها را مـی­‌فـرسـتـی بـا نـسـیــم
سعی من در سر به­زیری بی­‌گمان بی­‌فایده است

تـیــر از جـایی کـه فـکــرش را نمی‌­کــردم رسـیــد
دوری از آن دلــبـــر ابـــرو کـــمـــان بی­‌فایده است

در مـن ِ عـاشـق تــوان ِ ذره­ای پـرهــیـــز نـیـسـت
پـرت کـن مـا را بـه دوزخ،امـتـحــان بی­‌فایده است

از نـصـیـحـت کـردنـم پـیـغـمـبــرانـت خـسـتــه­‌انـد
حرف موسی را نمی‌­فهمد شبـان،بی­‌فایده است

مــن بــه دنــبـــال خــدایـی کـه بــســوزانــد مـــرا
همـچنـان می­‌گردم امـا همـچنـان بی­‌فایده اسـت

دیدگاه‌ها   

#25 نازنین محسنی 1394-08-11 19:29
دروود
خسته نباشید
خیلی وبتون عالیه
بعضی شعراتون و دوست داشتم

گر بگویم با خیالت تا کجاها رفته ام
مردمان این زمانه سنگسارم می کنند...
استاد فرامرز عرب عامری

رج به رج هر بیت را از روی چشمت ساختم
شعرهایم دستباف مهربانی های توست...
استاد فرامرز عرب عامری

یک امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود...
استاد فرامرز عرب عامری
#24 سارا عینی 1393-08-22 00:37
واقعا بی نظیره شعراتون. هربار که میخونم دوباره برمی گردم از اول میخونم. مثل همه ی عاشقا درد کشیدید و حرف دلمون رو می زنین. شعری که اشک آدمو دربیاره محشره... محشر.
دوستت داریم استاد بهمنی
#23 سید جواد 1393-08-16 05:18
من شعرای زیادی خوندم..بخدا اگه بی اغراق بگم تا به امروز شعری نشنیدم که انقد رو عمق جان من اثر بزاره....فقط میتونم بگم درد کشیده ای و فقط آدمی میتونه این شعرارو بگه که واقعا درد کشیده باشه....عالی هستی،به راهت ادامه بده که تو اون بالایی..موفق باشی
#22 نرگس 1393-07-26 01:05
آقای بهمنی من تازکیا با اشعار شما آشنا شدم.... فوق العاده این شما
#21 سعید 1392-11-02 21:54
من تازه شعراشو دیدم فوق العادس به خدا خیلی حال کردم
#20 اهورا 1392-08-04 20:15
بسيار زيبا بود
#19 aida 1392-05-12 09:16
slm

man asheghe shere dared yek panjere hasam
#18 محمد 1392-04-13 21:05
بسیار زیبا بود...
ممنون
#17 شهرام 1392-04-12 08:23
اشعار زیبات هرکی که اهل شعر نباشه رو هم به ذوق میاره...
تو چی کردی...
گرانبها وستودنیه...
#16 علی 1392-03-20 00:15
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد نازمعشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق چشم سبز تو چه دشتیست دویدن دارد
.
.
.
اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست آخر قصه ی فرهاد شنیدن دارد
آقای بهمنی فقط اینو بهت بگم من شمارو ازهمه ی اونایی نظر دادن بیشتر دوست دارم ، من با خوندن اشعارشما بوسیله ی دبیرمون تو کلاس آشنا شدم بخاطر همین به هزار بدبختی خودمو به نمایشگاه تهران رسوندم تا فقط اشعار شما رو پیدا کنم وخداروشکر تونستم مجموعه غزل پیشامد شمارو پیدا کنم
درضمن بنده خودم نیزحدود 5 سال است شعر می گویم ،من 17 ساله ام
بنده یکی از شعرامو بعدا براتون ارسال می کنم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692