توی حیاط خلوت یک خانه ی بزرگ
من با دهان گود تو سیگار میکشم
می پیچمت به این همه در.. درد بیامان
با ناخن تو چنگ به دیوار میکشم
خم شو بگیر چشم از این آسمان، دلی
که لای سینه های تو پنهان نمیشود
از هر کنار و گوشه تنت را بیاورم
این درد بی امان به تو درمان نمی شود
هی داد می زنم شب و روزم گرفته با
تختی که رو به بی کسی ام آرمیدمت
هی مشت مشت توی دماغ هویجی و
هی خون که توی خشکی رگ ها دویدمت
یک روز آب میشومت توی دامنم
خواب از نگاه سرد من و تو که می پرد
از خیس اشکهای تو لبریزم و هنوز
دستی تو را درون من از من نمی برد
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا