شعر كلاسيك«بابک سلیم ساسانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

ازشعر خوشم آمد و کم کم به سرم زد

چون بین من و عقل مرا پاک به هم زد

 

باران که نوشتم غزلم خیس شد˓ آن‌وقت

دیوار و در و سقف اتاقم همه نم زد

 

هرشب که غزل آمد و آن را ننوشتم

مردی شد و تا صبح در این کوچه قدم زد

 

یک ماه فقط شعرنگفتم ˓ همه گفتند

اسطوره‌ی زیبایی اندام شکم زد!

 

عمری به غزل قافیه را باختم اما

جز زندگی تلخ برایم چه رقم زد؟

ם

یک عاشق دلسوخته در گوشه کافه

در قهوه‌ی خود شعر مرا ریخت و هم زد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692