صونا مرادي ليسانس طراحي صنعتي مي باشد ومانند ساير خانواده اش به نوشتن شعر وداستان نيز اشتغال دارد او علاوه بر رشته تحصيلي اش فعاليتهاي هنري به عنوان برنامه نويس فعاليت دارد.
وقتي صداي پاي من را ميشنيدي
آهسته نه هر جا كه بودي ميدويدي
يك شهر تنهايي و اين بارامانت
تنها تو به داد دل من ميرسيدي
سرخي گونههاي تو مانده بر اين در
تو اين همه غم را به دوشت ميكشيدي
ديگر تو را اي ماه من در چاه ديدم
تنها، علي را بر سر اين خاك ديدي
بعد تو اين شهر و سكوت ماندگارش
اين شوكران را جرعه جرعه سر كشيدي
دیدگاهها
برخي عزيزان اشعارشان اصلا سنخيت با كلاسيك نداره و لذا براي آنان نظر دادن را بي فايده ميدانم ولي شما قواعدرا تاحدودي مراعات كرده اي ولي برخي واژه ها را اگر جابجا و يا عوضشان كني شعرت روانتر ميشه بعنوان مثال :
وقتي صداي پاي من را ميشنيدي
درهر كجا بودي ؛ شتابان ميدويدي
يك شهر تنهايي و اين بارامانت
تنها تو بر داد دل من ميرسيدي
وان قرمزيّ گونههايت مانده بر در
تنها تو اين بارغمم را ميكشيدي
ديگر تو را اي مَه درون چاه ديدم
تنها، علي را بر سر اين خاك ديدي
بعد تو اين شهر و سكوت ماندگارش
اين شوكران را جرعه جرعه سر كشيدي
و اگر اقدام به ويرايش كرده و در ويرايش هم مرتكب اشتباه شده ام پوزش ميخوام
مانا باشيد
باسپاس بهمراه پوزشخواهي
(مهرآيين)
« تنها تو به داد دل من ميرسيدي » اندکی دست انداز دارد .
« تنها تو با داد دل من ميرسيدي » روانتر است . مارا ببخشایید .
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا