شعر كلاسيك«علي اصغرشيري»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

کافه‌ها شاعران بی‌دردند،عمری آسوده‌خاطرند انگار

کافه‌هایی که در توهم خود، نبض شعر معاصرند انگار

محو دود غلیظ سیگارند، همه شب تا سپیده بیدارند

بر سر شعر، های‌وهو دارند، به گمانی که شاعرند انگار

شاعرانی که با تب هر شعر، در پی عشق تازه می‌گردند

با نگاهی همیشه وهم‌آلود، محو میز مجاورند انگار

یک طرف شاعران پوچ گرا، یک طرف شاعران پست مدرن

ادبیات شوم بی‌قیدی، ادبیات "ظاهراً"، "انگار"...

جوهر شعرشان نخشکیده، پشت درهای انتشاراتند

برگه‌های به رنگ خاکستر، وصله‌ی میز ناشرند انگار

دسته­‌چک­های بی برو برگشت، هی ورق خورد و شعر پر پر شد

ناشرانی به فکر سود و زیان، ناشرانی که تاجرند انگار

دست در دستِ باده مدهوشند، مست مستند و گرم آغوشند

کافه‌هایی که کفر می‌نوشند، کافه‌هایی که کافرند انگار

دیدگاه‌ها   

#1 محمد اسدی 1392-09-29 17:08
سلام؛ بسیار بسیار عالی بود؛ واقعا لذت بردم؛ بسیار قوی و دلنشین؛ البته اگه جسارت نباشه! منظورم نظر دادن این حقیر هستش! یاعلی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692