یک
طرحتان کامل است می باید لبتان روغن جلا بخورد
تا که هر کس رسید دل بدهد تا که هر کس رسید جا بخورد
تو خود دردی و به جان منی اینکه تو مثل اصفهان منی
اینکه فیروزه زیر گنبدهات ... باید اصلا به این فضا بخورد
آسمان را رها کن و برگرد من که دیوانگیم پیدا بود
تو که باشی چقدر دلچسب است قرعه ی کار هم به ما بخورد
این که تو رج به رج بزرگ شدی هی گره خوردهای به جان و تنم
بختیاری گیس گندمی ام این تن مخملیت پا بخورد
کوچ می آید و دل من را می برد با خودش به قشلاقت
میزنم توی کوچه با یادت می روم تا سرم هوا بخورد
این غزل امتداد تو در من این غزل امتداد من بر بوم
تو رسیدی که باز نگذاری شعر تاریخ انقضا بخورد
باد پیچیده در دل کوچه شاعری پای تابلو مرده
چشم ها محو دیدنت شده اند لبتان روغن جلا خورده
دو
در دلم بغض سهروردی ها در سرم بایزید وقتیکه
باد هی نرم لای عرفان موی تو می وزید وقتیکه
توی یک تذکره تو را دیدم قرن چند کجا نمی دانم
میهنه چشم های مستت بود من خود بوسعید وقتی که
داغ یعنی همین سرانگشتت داغ یعنی تن جهنمی ات
باز در گوش من صدا پیچید «های ! هل من مزید » وقتیکه
تو رسیدی و شهر درگیرت در فضا بوی خوب انجیرت
مثل بودا شدی تمام شهر سمت تو میدوید وقتی که
بعد رنج تمام دلهره ها تو رسیدی چقدر دلچسب است
تازه فهمیده ام چرا دیشب پلک من می پرید وقتی که
تو که راوی سرگذشت منی تو که معشوق قرن هشت منی
شهد و شیر و شکر لب سرخت چک و چک می چکید وقتی که
شاعری رو به قبلهاش که تویی ذکر می گفت نرم با موهات
شاعری باز در میانه ی شب به خدا می رسید وقتی که
دست تو در میان دستش بود
سه
این شعر آبی می نشیند روی کاشی
وقتی که معشوق غزلهایم تو باشی
تا من کبوتر باشم وهجرت همین جاست
از واژه ها تا گرم آغوشت نجاشی
تصویر زیتون های زیر گیسوانت
تلفیق موج قهوه ای با سبز ماشی
اصلا کمال الملک چیزی کم می آورد
نقاشیاش پیش نگاه تو نقا شی
شعری که آغازش تویی پایان ندارد
این جا به بعد شعر را باید رهاشی
بانوی نیمه سایه پوش نیمه عریان
تندیس بی تکرار ترد زیر باران
عالیجناب شعرهای ناشنیده
ای لحظه ی تا دیدمت رنگم پریده
برگرد شاید شعر آرامش بگیرد
چیزی نمانده واژه را از هم بپاشی
دیوان به دیوان می رود خیس نگاهت
ای متن چشمانت همیشه پر حواشی
مثل سپید یاد تو در خاطر من
این شعر آبی می نشیند روی کاشی
***
حسام بهرامی متولد مبارکه اصفهان(سال 1359) بوده و تا کنون یک کتاب با نام « لی لی» توسط نشر هنر رسانه اردیبهشت از ایشان منتشر شده است.
دیدگاهها
اين هم از سروده هاي منه
شچقدر پشت سر هم ردیف و رد شده اند
هجوم ثانیه هائی که خط به خط شده اند
تمام صفحه ذهنم شبیه زندانیست
که واژه های درونش کمی لگد شده اند
ز بس که دیده دو چشمم عبور ساعت را
بلور شیشه ای چشمهام نمد شده اند
تمام دغدغه هایم گواه دلتنگیست
همین دو قطره اشک دلم سند شده اند
چگونه حذف کنم انتظار هجران را؟
درون فاصله هائی که خوب سد شده اند
میان طاقت و بیتابی دلم غوغاست
گهی به سایه هم خوب و گاه بد شده اند
ببخش گر ز سرودم دلت مکدر شد
همین دوچند از این بار غم الک شده اند
بدا به حال اسیران مانده در غم عشق
خوشا به حال سواران که زود رد شده اند
قلمتان پایدار
درسایت شعرنو گاهی سری به سروده هات میزنم
اگه می گفتی توی کدوم شعر وکدوم بیت ومصراع ردیف وقافیه نداشت خیلی بهتربود.
درسایت شعرنو گاهی سری به سروده هات میزنم
اگه می گفتی توی کدوم شعر وکدوم بیت ومصراع ردیف وقافیه نداشت خیلی بهتربود.
من که خوندم توی همه ی اشعارشون ردیف وقافیه رعایت شده بود.
omidvaram hamishe movafagh bashid
m kh az mobarake
شعر اول بسیار زیبا و از معنی بالاو رسایی برخوردار است ولی جاهایی هست که قافیه و ردیف ندارد
شعر دوم و سه خیلی خوب بودند و از نوع سبکتان واقعا خوشم اومد
امیدوارم موفق و همیشه نویسا باشید .
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا