یک
سالار عبدی نامی از اندوه تقدیرم
غسل جنون با نیت چشم تو میگیرم
هر چند لبخند غریبی مرده بر لبهام
دلگیرم از ابری که در من خفته، دلگیرم!
از این که خرما بر نخیل و دست دل کوتاه
پرواز را گم کرده رویای زمینگیرم!
سالاریام ، عبدیست سر بر مقدم شورت
با غم، درآمد میکند در اوج، تحریرم!
خورشیدی و یک آسمان از شعر لبریزی
از ماه بیرون میچکد تلمیح تصویرم
بگذار تا این آخرین تدبیر من باشد:
بی شعر موسیقایی چشم تو میمیرم...!
چند رباعی
هر آمدنی، رفتنی از پی دارد
چوپان فراق ، بر لبش نی دارد
گل ریز بهار ، سبز پوش است، ولی
در پشت سرش لشگری از دی دارد..!
این گور که کندهاید بر مردن من
تنگ است برای سقف آزردن من
میترسم از این حفرهی تاریک و سیاه
دشوار شود به آسمان بردم من...!
مادر یعنی خدا!، ولی در تبعید
یک آینه بغض با وضوح خورشید
یک دشت شکوفه ریز ریحان – ریحان
گفتم مادر! دوباره باران بارید
سالارعبدی متولد زنجان (سال 1358) بوده و دارای دکترای زبان و ادبیات فارسی میباشد. ایشان بهعنوان پژوهشگر و مدرس دانشگاه، مشغول به فعالیت بوده و تا کنون کتابهای زیر را تالیف نموده است:
ختم سخن توفانی ام / 1388 / ابتكار دانش
نقد و تأملی بر شاعرانگی حسين منزوی/ 1389 / شانی
ارتباط با شاعر: naghderooz.blogfa.com
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا