باران به روی پنجره هاشور میزند
باران گرفته است و دلم شور میزند...
در حسرت نوشتن یک شعر تازهام
بگذار تا به حرف بیاید جنازهام
ازخوابهای یخ زده بیرون بکش مرا
ازاین تن ملخ زده بیرون بکش مرا
درخاک تکههای تنم را نشان بده
با خود مرا ببر... وطنم را نشان بده
نگذار راه آمدنم را عوض کنند
نگذار نقشهها وطنم را عوض کنند
نگذار تا اسیرشوم توی پیلهام
بی آبرو شوند زنان قبیلهام
نگذار دین هراس بریزد به دین من
نگذار چاه نفت شود سرزمین من
نگذار زخمهای تنم بیشتر شود
نگذار رودخانه من بیخزر شود
من را ببر ...ازین تن مطرود خستهام
از این اتاقهای مه آلودخسته ام
دست مرا بگیر،جهان را نشان بده
با من برقص، پیرهنت را تکان بده
با من برقص ... روی صداها و زنگها
با من برقص روی زبان تفنگها
با من برقص درضربانهای گیج من
با من برقص در تن داغ خلیج من
با من برقص روی جهانهای گم شده
با من برقص باملوانهای گم شده
با من برقص روی تن بند رختها
با من برقص زیر تمام درختها
با من برقص درته بن بستهای من
با من برقص ...با بند دستهای من
دارند تکههای مرا بند میزنند
زنجیرهای من به تو لبخند میزنند
به گوشههای خونی تاریکتر بیا
از من نترس! امشب نزدیکتر بیا
نزدیک باش! با هیجانم شریک شو
درتکه تکه کردن نانم شریک شو
در من هزار یاغی، شمخال میزنند
درمن پرندههای جهان بال میزنند
فکری برای کندن دندان گرگ کن
سلول انفرادی من را بزرگ کن
دیدگاهها
نگذار چاه نفت شود سرزمین من
نگذار زخمهای تنم بیشتر شود
نگذار رودخانه من بیخزر شود
حامد ابراهيم پور در بيشتر شعرهايش نگاهي اجتماعي را دنبال ميكند نگاهي اجتماعي كه دچار كليشه نمي شود
فکری برای کندن دندان گرگ کن
سلول انفرادی من را بزرگ کن
با اينكه بينا متنيت در بيشتر شعرهاي او وجود دارد اما هميشه اين مشكل را با پانويس هايش حل ميكند براي او آرزوي موفقيت دارم
با احترام
غزال مرادي
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا