خوش آمدید..ببخشید..پا اگر نشدم
اگر که دست ندادم..سری نکردم خم
چه خوب شد که رسیدید لحظه ی آخر
دم تمام شما گرم باشد آخر نم-
نمک به دل گفتم انتظارمان کافیست
و زودتر شده این قصه که فراموشم-
کنند و مثل همیشه به کارشان برسند
و این حقیقت بیچاره ایست می دانم
خوش آمدید..ولی دیر شد بلند شوید
گرسنه اید و غذا سرد می شود کم کم
به وقت رفتنتان این چراغ را بکنید
به پشت سر در این سرد خانه را بر هم-
زنید و در پی دیگر روید و سور خورید
که یادتان رود این روزها و ساعت غم-
گرفته ای که شما را گرفت و ما را برد
و پیش چشم شما ذره ذره ما را خورد
و بند بند تنم را جویده عُغ می زد
و من به این همه نفرت همیشه خندیدم
و حجم خنده دلم را چقدر پیش انداخت
و پیر گشتم اگر ظاهراَ جوان بودم
ولی تمام شد این قصه خط آخر را
به بعد نقطه ی سوم همیشه می خوابم
چقدر حرف زدم خط آخرست اینجا
خدا به پشت و پناه شما رفیقانم
دوباره دیدنمان را به خواب می بینید
دوباره دیدنتان را به خواب می بینم
دیدگاهها
فرشيد ذوالفقاري تازه اونم شاعر؟؟؟
بهم سر بزن فرشيد جان
شعر خوبي خواندم از فرشيد ذولفقاري
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا