1.
زخمی عمیق برتنِ تقدیرخورده است
گویابه روزهای نفسگیرخورده است
وارونه است کارجهان، پس عجیب نیست
دیگی اگرکه برتهِ کفگیرخورده است!
این داستان حقیقت تاریخ ماست، چون
مثل تبربه فرق اساطیر خورده است
لعنت به بیمرامی این کوفیان پست
امضای نامه لاک غلطگیرخورده است!
ششماههی شهید،درآغوش مادرش
ازچشمهی بهشت برین شیرخورده است
حالاتویی وکرببلایی که پیشروست
برپای کودکان تو زنجیرخورده است
شقّالقمر دومرتبه تکرار میشود
اینبارماه قافله شمشیرخورده است
آب خوش از گلوی تو پایین نمیرود
تقصیرآب نیست،گلو تیرخورده است...
آنقدرغرق تشنگی لشگرت شدم
دیدم ردیف شعر تو تغییرکرده است
دیدم که زینب آمده درپای ذوالجناح
میپرسد:آفتاب چرا دیرکرده است؟
]آن صحنهای که فرشچیان چند قرن بعد
ازعشق بیکران تو تصویرکرده است[
دیدم که شام، محشرکبری شدهست وُ باز
زینب تو را هرآینه تکثیرکرده است
ایکاش روز واقعه بودم کنارتان
ایکاشها... مرابهخداپیرکرده است
آقاببخش! گریه امانم نمیدهد!
2. غزلی از مجموعه خود/زنی!
گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند
تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخم زبانت می زنند
عده ای که از شرف بویی نبردند و فقط
نیش هاشان را به مغزِ استخوانت می زنند!
زندگی را خشک-مثل زندهرودت- می کنند
با تبر بر ریشه ی نصف جهانت می زنند
چون براشان جای استکبار را پُر کرده ای
با تمسخر مشتِ محکم بر دهانت می زنند!
پیشترها مخفیانه بر زمینت می زدند
تازگی ها آشکارا آسمانت می زنند!
آه! قدری فرق دارد زخم خنجرهای شان
دوستانت پا به پای دشمنانت می زنند
دیدگاهها
شقّالقمر دومرتبه تکرار میشود
اینبارماه قافله شمشیرخورده است
به همین خاطر است من هر روز چند باری برات میمیرم....
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا