می روی و من بساطت را فراهم می کنم
چای هم میلت اگر باشد بگو دم می کنم
سینه ات را پر کنم از شادی و لبخند و خود_
سینه ام را بعد از این لبریز ماتم می کنم
مرگ گاهی بهتر است از این مداوایی که من
زخم را بر روی زخم خویش مرهم می کنم
من به جز لبخند روی صورتم چیزی نبود
نیستی روزی که از غم چهره درهم می کنم
عشق هم گاهی زیادی م یکند حق با تو است
عشق را هم از حسابت بعد از این کم می کنم
این سر مغرور را آسان به بادش داده ای
بعد از این در کوچه های شهر سر خم می کنم
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا