مترجم: علیرضا اجلّی
مورچهها پشتِ سرِ هم در یک صف روی نقاشیِ با دستِ آنتونی که هنوز خیس بود قدم میزدند و بعد از وسط فرش جدید مادر آنتونی به سمت دیگر رفتند. تمام کیسههای وارفته از اسلحه و جواهراتِ دزدی پر بود.
اینها ساعتها قبل از ورود پلیس و آزاد کردنِ خانواده رخ داده بود.
دیدگاهها
متن ، ترجمه میشه . اما تصویر رو ترجمه کردن خیلی سخته .
من عذر می خوام از مترجم عزیز
. . . اما خب
تصویر درست منتقل نمیشه .
گاهی فعل اخر جمله همخوانی نداره . شاید من از کوتاه کوتاه سر در نمیارم / تشکر.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا