مرد گفت: بيا از اينجا رد شيم.
دخترك گفت: اينجا كه خطكشي عابر پياده نداره!
مرد گفت: حالا كه ماشيني رد نميشه.
دخترك گفت: فرقي نداره بابايي! اينجا خطكشي عابر پياده نداره!
مرد لبخندي زد و در عرض خيابان دراز كشيد:
- بيا… اين هم خط عابر…
دخترك آرام از روي خط خودش را رساند٬ آن طرف جاده.
منتظر كه وايستاد٬ مرد نيامد...
تنها ردي ازخطي سرخ٬ تن جاده مانده بود.
دیدگاهها
کلید داستانک در سطر ششم و هفتم است .چرا که استحاله در این دو سطر اتفاق افتاده و پایان ضربه نهایی وارد می شود.
اینکه دوستان در خوانش و نقد تنها به نقد بقیه توجه کرده اند نه به خوانش چندباره داستانک باعث سوء برداشت شده.
البته نظر بقیه دوستان قابل احترام است .بنده به عنوان یکی از خواننده ها نظرم را دادم.
ضمن اینکه داستان در نیمه خودش وارد فضای سوررئال می شود نه پیام تبلیغاتی !
موفق باشید...
اين داستان بسيار تندواكنش است و در لايه هاي ناگفتني خودش دست و پا مي زند. طبعاً بايد بعد از خواندنش چيزي بخ ذهن مخاطب خطور كند، ميزان تأويل درستي كه مي توان از پايان داستان داشت چندان فانتزي و دور است كه كلن ردي از تفكري آگاهانه را محو مي كند
خوب مسلما از یه داستانک اینقدر کوتاه نمیشه انتظار یک پیام بزرگ بشری یا یک بازی پیچیده ذهنی داشت .در حد بضاعتش داستانک خوبی بود اما من هیچ وقت نمیتونم با این داستاتنک ها که پیامی رو خیلی مستقیم منتقل میکنند و یه جورایی مثل مطالب روزنا مه ها میمونه ارتباط برقرار کنم.با این همه خوب بود در نوع خودش .ممنون جناب نویسنده
اجازه بدین سلیقه ی خودمو در مورد این داستان شرح بدم
اگه بی ÷رده میگم ÷یشا÷یش معذرت میخوام
اول در مورد اسم داستانک: چرا جاده ؟ آیا رمز خاصیه ؟ یا کلید داستانه؟
چرا از فرصتی که نام داستان در اختیارتون میذاره استفاده نمیکنین
داستانک به حد کافی کوتاه هست که قدر حرف به حرف نوشته رو هم بدونیم
دوم درون مایه ی جدید و باارزش شما در این داستان چی بود؟
یا لااقل به کدوم موضوع پیش پا افتاده نگاهی دیگرگون داشتین؟
به قول یکی از دوستان شبیه تیزر بود
سوم: یکنواخت نبودن لحن بیان که گاه کتابی و گاه محاوره میشد
چهارم از این نگاه ملامتگرتون به بزرگترهایی که به دچار غروری به دانسته ها و تجربیاتشون هستن به شدت استقبال میکنم
کمتر کسی به خوش جسارت همچین ملامتی رو میده
در این نوع داستانها که اغلب بار ادبیات مینی مالستی را به دوش می کشند یک آن یا یک شوک نهایی یا حتی آغازین می تواند با زبان شیوایی که ارائه داده می شود ادبیتی بیافریند که متاسفانه در این اثر نیست.از آقای رمضانی قبلا داستانهای خوبی خوانده ام که امیدوارم این قضیه برای من دوباره رخ بدهد.
در همین چند خط هم ایراد نگارشی را می توان دید:مثلا:منتظر كه وايستاد٬ مرد نيامد...
یا به جای: تنها ردي ازخطي سرخ٬ تن جاده مانده بود... می توان نوشت :تنها ردي ازخطي سرخ٬ بر تن جاده مانده بود.
در این نوع داستانها اسم داستان به شدت می تواند به حرف متفاوتی که داستان می خواهد بزند کمک کند.منظورم این است که شاید آقای رمضانی از طرح این داستان چیزی سوای قوانین جاده ای در سر داشته اما اگر اسم داستان را بهتر خلق می کرد ان مطلب در صورت وجود به ما می رسید. به خاطر کوتاه بودن این متون بخشی از بار داستانی و معنایی داستان بر دوش اسم می افتد که با انتخاب اسمی تکراری و ساده انگارانه این بخش هم خراب می شود.
موفق باشید
به عقیده من تنها مسئله ای که وجود داشت این بود که از جمله ی دوم به بعد کاملاً قابل پیش بینی بود که چه اتفاقی قرار است بیفتد. و این از هیجان داستان می کاست.
ممنون و موفق باشید
این داستان ها، تقریبا چیزی بود شبیه همان. با این تفاوت که می تونه معنای گسترده تری رو هم بده. می تونه معنای نو شدن و ترک عادت های پیشینیان رو هم داشته باشه.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا