فاتحه بازي/ محمد صفاري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

مرد طبق معمول تمام شب‌هاي جمعه، از كنار درخت كاج خاك گرفته شروع كرد، دكل برق مثل هميشه روبرويش بود، اول چهار رديف رفت جلو، بعد چهل و دو سنگ شمرد و رفت به سمت امام‌زاده، كنار سنگ رنگ و رو رفته‌ي هميشگي نشست، باد و باران نيمي از اسم را خورده بود و از فاميل فقط يك حرف باقي گذاشته بود، دست روي حروف كشيد و خاند:

«...دا   ش... »

دو تقه به سنگ زد و گفت: «سلام آيدا جانم» بعد شروع كرد به خاندن فاتحه، آرام و شمرده، ياد دايي جوان‌مرگش افتاد كه هميشه مي‌گفت: «يك فاتحه اندازه‌ي شمردن از يك تا سي و سه طول مي‌كشد، خودم حساب كرده‌ام، هميشه جاي فاتحه خاندن عدد مي‌شمارم!» خنده‌اش گرفت ولي جلوي خودش را نگه داشت، «كفون احد» آخر را كه گفت دو تقه‌ي ديگر زد روي سنگ و بلند شد.

چشم‌هايش را از نمي كه با آب دهان بر آن‌ها دوانده بود پاك كرد، چشمك ريزي رو به سنگ قبر پراند و راه افتاد، چهل و دو سنگ شمرد و از امام‌زاده دور شد، ايستاد، نيم چرخي زد و چهار رديف هم رفت جلو، كنار كاج كه رسيد برق شادي دويد توي چشم‌هايش، نفس راحتي كشيد و آرام رفت توي قبر خودش، شوقي لب‌هايش را مي‌لرزاند، دراز كشيد، چشم‌هايش را آرام بست و... دوباره مرد.

حالا نوبت زنش بود.

محمدصفاري

دیدگاه‌ها   

#4 ایوب بهرام 1390-10-15 00:22
فراموش شدگان ،درددلهای نویسندگان شهرستانی.....
#3 افسانه زنی از دیار سبز 1390-09-16 18:27
با سلام
چشم هایش....
پایان داستان خوب بود.
موفق باشید
#2 احمد موسوی 1390-09-15 04:39
داستان فاتحه بازی، همانطور که از اسم اش پیداست ادامه ی همان بازی هایی است که در زمان زنده گی، رایج بوده با این تفاوت که حالا نه قواعد و نه خود بازی چندان جدی نیستد، بازی هایی که بعد مرگ ماهیت بازی بودن شان بهتر نمود می یابد. این بازی ها در دنیای زنده ها تا آخرین دم سرسختانه جدی گرفته می شوند. نویسنده با زیبایی تقابل بازی های دو دنیا را به واسطه ی طرح خلاقانه اش روایت کرده است و البته اشاره ای هم دارد به کسانی که در دنیای زنده ها بازی ها را زیاد جدی نمی گیرند : «يك فاتحه اندازه‌ي شمردن از يك تا سي و سه طول مي‌كشد، خودم حساب كرده‌ام، هميشه جاي فاتحه خواندن عدد مي‌شمارم!» اما چرا مردِ مرده همچنان اصرار به ادامه ی بازی ای دارد که جدی نیست ؟ چون نتیجه ی بازی به هر شکل اش، جدی یا شوخی، بده بستان است، در بازی همیشه چیزی مبادله می شود، تنها تفاوت اش این است که یکی جدی و یکی شوخی است.
#1 به‏نام 1390-09-13 16:32
فضاش رو دوست داشتم،
اما یه چیزی، مگه نه اینکه طبق معمول؟ پس قاعدتاً باید جای قبرِ آیدا رو خوب بلد باشه، نیازی به شمردن نداره که!

کلاً به نظرم شما می خواستید یه کار معمول رو واسه یک امر غیر معمول در بیارید، خب یه همچین چیزی توی فرم داستانک خیلی جای مانور نمی ده به آدم، البته شما خوب از پسش براومده بودین!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692