داستانك «زندگی با لیموی اضافه»ليلا رحمتي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

دو لیمویی که از بلوغشان گذشته در روی میز  ساعت 11صبح  زندگی‌ام را زرد رنگ کردند و این بلوغ زودرس مرا به یاد دیشب و اشک‌هایم و سوأل‌هایی که پرسیده شد و حرف‌هایی که نباید زده می‌شد و شد می‌انداخت. با کسیکه تنها دارایی زندگي‌ام است و بعد از 14‌سال از توقعات مادرانه‌ام آگاه شدم... و در آن یک‌ساعت پر سرو‌صدا فهمیدم همه آدم‌ها مادران بی‌توقع را بیشتر دوست دارند. كمتر از دو ماه دیگر 33 ساله می‌شوم و من خیره مانده‌ام به لحظه‌هایی که شانزده‌ساله شدم. خیرهام به روزی‌که از آن موزه‌ی اسم‌آور زدیم بیرون و نم باران زد. همان‌روز که شبش باران شدیدی گرفت و تو پالتو ات را بر روی دوش‌هایم انداختی و من در آن‌لحظه شانزده‌ساله شدم... در آن 7 ماه که انگار بهترین دوران بارداری ناخواسته‌ام بود وقتی به خانه می‌آمدم برای سرمایه‌ی زندگی‌ام باید نقش یک مادر 32 ساله بدون هیچ توقعی را بازی می‌کردم... که انصافاً عالی بودم... و دیشب باید سوأل پسرکم را پاسخ می‌دادم که چطور توانستی در 32 سالگی 16 ساله شوی... و من در پاسخش با نگاهی بی‌رمق پاسخ دادم خیالت راحت پسرکم با رفتنش در فرودگاه من تبدیل به یک مادر 33 ساله شده‌ام که دیگر دوست داشتن را هجی نمی‌کند.

دیدگاه‌ها   

#4 سميرا 1391-06-16 20:31
سلام بنظرم شعرجالبي خواندم
#3 سکوت 1391-06-13 00:54
درود
از نظر سوژه بسیار خوب بود و در عین حال لطیف و دوست داشتنی.
به نظرم نویسنده سعی در مبهم نگه داشتن داستانک داشته است و چرا داستان از لیمو شروع شده است؟!
شاید ذهنیات نویسنده هست که جویده ونجویده روی کاغذ ریخته شده است و ستودنیست.
اوج دو پایان است که باید داستانک ضربه ی نهایی را در پایان داشته باشد یا با غافلگیری همراه باشد که برای این قالب داستانی بلا مانع است.ولی در این نوشته ما غافلگیر نشدیم چون مادر در طول نوشته مشکل پیش آمده را گویا به شکل دیگری اعتراف میکند.
باز هم بنویسید وداستانهای مرا نیز بخوانید.
تشکر
#2 مرضیه عابد 1391-06-12 17:18
حس زنانه لطیفی در طول داستانک درک می شود که باعث زیبایی هنری می شود ولی تکراری به دلیل سطر پایانی که می گوید : "با رفتنش در فرودگاه من تبدیل به یک مادر 33 ساله شده‌ام که دیگر دوست داشتن را هجی نمی‌کند" کم ندیدیم مادر تنهایی دیگردوست داشتن را هجی نکند و همچنین با کمال تاسف کم ندیدیم که این عمل از سوی نویسنده ، خواننده ودر کل اجتماع تحسین شود و این جای تحسین ندارد! عمل قابل تحسین چیز دیگریست و نه تنها ماندن!
در مورد المانهای استفاده شده نیز با دوست گرامی موافقم که روشن نیستند.
#1 مرتضی غیاثی 1391-06-10 03:24
زبان شسته و رفته خوبی برای نقل داستان انتخاب شده است. اما نشانه ها برای آنکه بتوان نکات کلیدی را درک کرد، کافی نیست. یا حداقل برای من کافی نیست.
چرا لیموهای بالغ شده، باید زندگی را زرد رنگ کنند؟ چرا [دقیقا] ساعت 11 صبح؟ جریان در 32 سالگی 16 ساله شدن چیست؟
و جواب این سوال ها کجاست؟ من نتوانستم توی متن پیداشان کنم. احتمالا خارج از متن باید باشد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692