بعد كجا بودم؟ چقدر دستات سرده! اونا همش بهم سركوفت ميزنن ميگن برو زندگيتو كن. اونهمه ثروتو گذاشتي اومدي كه چي؟ هههه ثروت «چرا دستتو جلوي دهنت ميگيري؟». «دستمو؟». آره ميگم بهت. آخه ميگن دندونات ريخته. چرا به خودت نميرسي؟ توهم دارن همشون. من دندونام سفيده مثه سنگ حجرواسوده قربونش برم. ميخوان چشمم بزنن. تازه چهل سالم شده. «چقدرتاريكه ميخواي چراغارو روشن كنم؟» اينوخت شب كه نميشه همه خوابن. تو اين يه وجب جا هم كه. آره ميگفتم: ميگه تو دست به سياه و سفيد نزن. همش ميشينم يه گوشه انگشتامو ميشمرم. هي ميشمرم. چايي ميخورم. طوطيه حرف میزنه. همش ميگه برو برو. من ميگم اونا يادش دادن. «كيا؟ آهان بچههات؟» آره ديگه. نه اون زنه كه ميياد خونه كار ميكنه. اونو دختر زشتش. فكر ميكنه نميدونم مياد جلوي شوهرم دراز ميكشه خستگي در كنه. اين چيزا رو فقط يه زن ميفهمه. چون من لاغرم مثه ني قليون. اون گوشتآلوئه تا بگي سرخ و سفيده. شوهرم تپل دوس داره ميدوني كه. منم سربچه چهارمم چاق شدم. خيلي خوشگلتر شدم. آره! نهنه بچه ششمم دوتاش سقط شدن. همه ميگفتن توكه همش با شوهرت قهري چهجوري اينهمه ميزايي؟ حسوديشون ميشد ديگه. بابائه يه قرون كف دستم نميزاره گوشه اتاق زندوني شدم. ببين چه يواش حرف ميزنم. همش از پنجره نيگا ميكنم. كسي نمياد دنبالم. اونم از مادرم ميگه برو زندگيتو كن. آخه تا كي؟ نميتونم پامو بزارم بيرون. ميگه زنيكه كجا؟ آخه چقدر انگشتامو بشمرم. يك دو سه... فقط تو حرفامو ميفهمي. اونروز خيلي گريه كردم. خدارو صدا زدم. به دلم افتاده بود يه معجزه ميشه. كف دستمو وا كرده بودم تا فرشتهها برام يه چيزي بندازن پايين. سرتو بيار جلو در گوشت ميگم به هيشكي نگو. آره ديدم در ميزنن. گفتم: خدايا كيه؟ خلاصه رفتم جلوي در. آره صداي يه مرد بود گفت: درو باز كن نامه داري. آره گفتم: نامه؟ ديدم يه سربازه با لباساي سبز اومد جلوتر گفت: من امام زمانم. آره نترس منم ترسيدم باورم نميشد كه. همينجوري نيگاش كردم يهو ديدم نيس. خيلي حرفا داشتم بگم ميخواستم بگم آقا بياييد منو نجات بديد از دست اين ظالم. هرروز زير لگد و كمربندش بدنم كبوده. همش بهم فحش ميده از بس جلوي راهپلهها نشستم و گريه كردم چشام رفته فرو. جز تو كسيرو ندارم كه باهاش درددل كنم. ميدوني كه. كاش تو خواهرم بودي. خواهرم كه ديوونه شد از بس ديد من كتك ميخورم. مادربزرگم ميگه جادوت كردن. تو متكا چندتا كاغذ پيدا كردم. من سالم بودم. اونقدر مادرشوهر و جاريهام تو غذام چيزميز ريختن تا بلاخره منو از زندگيم گذاشتن. حالا دلشون خنك شد. بيستسال كتك و فحش و تحمل كردن ميدوني يعني چي؟ هي مهموني ميگيره ميگه اين زنه زندگيمو خراب كرده. اولا همش ميگفت: از قدم توئه من مايهدار شدم. ولي حالا منو ميندازه بيرون. با يه بچه كوچيك. با لباساي خونه كجا برم پول دارم؟ بابام كه از اون خسيستر جون به عزرائيل نميده. تازگيا هم رفته رو مادرم زن گرفته. دلم به حال مادرم ميسوزه نميدونه غصه منو بخوره يا خودشو. داداشم رفته پول داده ببرنش آمريكا انگار اونجا ريختن. ده ساله بيكاره پولشو خوردن چقدر مكافات كشيديم. آخرش هيچي به هيچي. برات چايي بريزم بلدمها. قند خوب نيس. ببين چيا تو ساكم دارم. خونه بدوش شدم يهروز خونه بابام يهروز اونجام. نعناع دارم. بكينگ پودر بوش خوبه قايمش كردم. نبات دارم. زعفروني مال مشهده. نذر كردم خوب شدم برم. اگه پول داشتم گوسفند بدم. شوهرم نذر كرده بود من خوب بشم گوسفند بده يهروزه رفتيم و برگشتيم با هواپيما اونقدر ميترسيدم. زيارت كه ميكردم قلبم داشت ميومد تو دهنم. مثه وقتي رفتيم كربلا. اونموقع سه ماهم بود سر بچه سومم. اگه اون دوتارو نشمري. همه ميگن دعايي شدي سربچه دومم نه كه پسر بود دشمني كردن. ميدونم كي دعا داشت نه كه بچهدار نميشد از قصدي اومد دعاشو ريخت رو من. منم زائو. ميگن زائو دلش پاكه واسه اينكه درد ميكشه گناهاش شسته ميشه. قرصامو ميخورم ذليل شدهها دكترا چندبار شوك دادن بهم. شوهرم قلمبهقلمبه پول ميده به فقيرا ولي به من نميده. ميگه تو ميخواي چيكار. بيرون كه نميري. من همهچي رو ميگيرم ميارم. لباساي گرون ميخره برام. منم ميزارم تو ساكم آره معلوم نيس يهو ميگه برو. ميگه چرا ميخواستي طلاق بگيري فحش ميده. منو چهارسال ول كرده خونه بابام. بابام رفت دادخواست داد. برام فال گرفتن. خوب اومد. من به دلم افتاده مياد دنبالم. سرسفره نميشينم بابام لقمههامو ميشمره. چيزي نميخورم كه. افتادم زير دست بچههام. بچه چاهار ساله ميگه برو تو بابامو بدبخت كردي. من بدبخت كردمش؟ ميگه از اون دختريات تو مريض بودي. من نبودم. اضطراب داشتم. نميخواستم برم بيرون. مادرم گفت: هركي دروغ ميگه خدا جوابشو بده. مادرم دستش شكسته ليز خورده يخبندون بود. يواشكي يه تخممرغ ميشكنم براش. من دستم خوبه. اگه تورو نداشتم چيكار ميكردم. چقدر مقنعه سفيد بهت مياد. منکه نماز نميخونم. ولي انگار تو خيلي نورانيي. چقدر چشات شبيه منه. دستات مثه دستاي فرشتههاس. راستي اسمت چيه؟ چقدر خوابم مياد.
دیدگاهها
اگر بخواهم رک و رو راست بگویم، این روش قصه گویی را نمیپسندم.چرا؟ شاید حتی ایرادی تکنیکی هم بتوانم برای آن بتراشم، اما بیشتر سلیقه است.
شوهرم مرا میزند. چند تا بچه دارم. سر داداشم کلاه گذاشته اند. و...
قصه ها به صورت تیتر وار گفته میشود، انگار از کنار یک حادثۀ بزرگ بگذریم و فرصت نکنیم در آن دقیق شویم. حالا اگر فرصت دقیق شدن نداریم، چرا اصلا داستان مینویسیم؟
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا