گُل یا پوچ/ محمد رضا عبدي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

نشسته بودم و با مرگ بازی می­کردم. نوبت من بود. مرگ، مهره­ی زندگی را برداشت و با یک حرکت سریع آن را میان دستهای مشت­کرده­اش مخفی کرد. سپس زل زد به چشمانم و با لبخندی معنادار گفت: اگر گفتی گُل کدومه؟

هر چند خوب می­دانستم که زندگی دست راستش نیست گفتم:

«دست راست، گُله و دستِ چپ، پوچ»!

دیدگاه‌ها   

#4 نوکرت مملی! 1391-03-25 22:34
عزیزم حال کردم. اگه اشتباه نکنم زندگی ایهام داشت اگرچه معنای ایهام باز شدنی نبود و در سبک های واقع گرایانه و روانشناسانه هدف بر روشن بودن نتیجه داستان است اما حالا کی گفته کهحتما این داستان این سبکب باشه. همینجور که گفتی عالیه به نظرم توی این حال و هوای سمبولیک طرح های خیلی زیاد و البته ناقصی به ذهنت برسه این روزها . که یه جورایی جنون نویسندگی امیدوارم روز به روز مجنون تر باشی و عاقلانه تر زندگی کنی........... مممممممممممممممماچ
#3 مینو کلانتر مهدوی 1391-01-22 01:21
به نظر من خیلی عالی نبود.
یعنی یه نوشته ی معمولی...
ولی سوژه ی خوبی بود گل یا پوچ با مرگ...
به هر حال دست شما درد نکند.
#2 التج 1391-01-21 18:11
سلام
از نظر داستانی نمی دانم اما کلا جالب بود و بدیع

موفق تر باشید
#1 لطف اله 1391-01-21 16:30
اول داستان عالي بود ولي اخرش نه
من اگر بودم اينگونه مي نوشتم
گفتم دست راست گله
وقتي دست راستش را باز كرد پوچ بود
داستان مال شماست موفق باشيد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692