رو به باد/ گلاره چگيني

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

رو به باد

ته مونده‌ی غذا‌ها رو می‌ریزه پشت پنجره واسه پرنده‌ها... اما همیشه قبل از اینکه پرنده‌ای بیاد باد اونا رو می‌بره... یکم‌‌اش می‌ریزه تو حیاط خونه بغلی... یکم‌اش هم تو حیاط خودمون وا سه پرنده‌های آشنا... بقیّه‌اش نمی‌دونم سهم کدوم پرنده می‌شه... احتمالا مال این حوالی نیست .


داستانك دوم

دادي به بادم...

سربازی که تموم شد... دوباره همون فکرها...  روزهایی که اون بالا تو اون ایستگاه کوچولو سرپُستش بود... همون لحظه‌هایی رو دیده بود که سال‌ها منتظرش بود... بعدِ ازدواج می‌رن پابوس امام رضاُ بعدش زندگی مشترکشونُ شروع می‌کنن و شاید چن‌تا بچهُ... چشم‌هاش کم کم دارن گرم خواب می‌شن... از اینجا تا تبریز خیلی راهِ .


دیدگاه‌ها   

#1 بهروز 1391-01-08 22:39
داستانک دوم خیلی زیباتر و انسانی تر از داستانک اول بود. اما هر دو قابلیت های یک داستانک خوب را داشتند و همین خیلی خوب است.
موفق باشید

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692