رماننویس را آیا با چه کسی میتوان مقایسه کرد؟ با شاعر...؟ بهعقیده «هگل» محتوای شعر یا غزل، خود شاعر، شعر یا غزل است. غزلسرایی به شاخهای از شعر در ادبیات محدود نمیشود بلکه نوعی رویکرد پردازشی ویژه از زیستن است. از این نقطهنظر، شاعر تنها نشانهایترین نمونه از فردیست که به روح خود نگریسته است.
مدتهاست جوانی را به شکل سن شاعری میشناسم. چرا که در عبور از ناپختگی به پختگی، گذشتن از مرحله نگرش تغزلی احساسیست. رماننویس از خرابههای جهان تغزلی احساسی خود متولد میشود.
به این جمله «فلوبر» راجع به اثر شاهکار خود «مادام بواری» نگاه کنید: «بواری مرا خسته میکند، بواری مرا عصبی میکند.» شکایت از شخصیتهای متوسط رمان «فلوبر» از داستان خودش، نوعی ادای دین به چیزیست که به اشتیاق وی تبدیل شده است: هنر رماننویسی و قلمرویی که رمان کشف میکند یعنی نثر زندگی.
تبدیل کردن متن به چیزی ماوراء و ضدشعر یک تجربه اساسی در تاریخچه مختصری از زندگی یک رماننویس است. رماننویس در اثر، از خود اصلی خود فاصله گرفته و ناگهان از اینکه این خود آن خودی نیست که او تصور میکرده است شگفتزده میشود. پس از کسب این آگاهی نویسنده متوجه میشود که هیچکس آنچه تصور میکند نیست... فرد زمانی به شهرت میرسد که تعداد افرادیکه او را میشناسند از تعداد افرادیکه خود او میشناسد بیشتر باشند. شهرت برای یک هنرمند، عظیمتر از هر چیزیست چراکه برای وی بیان نوعی اعتقاد به جاودانگیست.
هر رمان نتیجه خلق شور و اشتیاق واقعی و کاملاً طبیعی در بستر ارزشهای زیباییشناختی پایدار است. نفرین رماننویس میتواند چنین چیزی باشد: صداقت خود را به تاخت و تاز جنونآمیز انجام کارهای بزرگ خود مقید نمودن.
پروست در رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» اساس الهامات شخصیت «آلبرتین» را بهشکل ویروسی پخش شده در ذهن تسلیم خود مورد بررسی قرار میدهد. این رمان «پروست» بیشک در قطب مخالف زندگینامهنویسی قرار دارد. به عقیده «پروست»: دریافت خواننده از خودش در برابر آنچه در کتاب گفته شده است در مقام ضدیت با حقیقت رمان قرار میگیرد.
اثر ادبی بهسادگی آن چیزی نیست که تنها نویسنده آنرا مینویسد، که یادداشتهای روزانه، نوشتهها و مقالات را شامل میگردد. در اصل، هر اثر ادبی نتیجه تلاش و زحمت طاقتفرسا در حوزه یک طرح زیباییشناسانه است. پیش از آن که «سروانتس» جلد دوم «دن کیشوت» خود را بنویسد، نویسنده دیگری او را ترغیب کرده بود تا وی آخر داستانش را بهشکلی که او حدس میزند نوشته و منتشر کند. اما «سروانتس» بهشیوه نویسندههای امروزی با خشم و عصبانیت به وی واکنش نشان داده بود. یک رماننویس بزرگترین روح داستان خود است. نویسنده خود رمان است. ■
منبع: مجله نیویورکر، اکتبر 2006