• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • تحول کارکردهای حروف اضافه و ربط بر اساس اصول هفت گونه ی ابهام ویلیام امپسون در اشعارگروس عبدالملکیان ( به قلم سلبی ناز رستمی )

تحول کارکردهای حروف اضافه و ربط بر اساس اصول هفت گونه ی ابهام ویلیام امپسون در اشعارگروس عبدالملکیان ( به قلم سلبی ناز رستمی )

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

    گروس عبدالملکیان از شاعران جوانی ست که با انتشار اولین مجموعه ی شعرش تحت عنوان "پرنده پنهان"وبعد ها با مجموعه اشعار "رنگ‌های رفتهٔ دنیا"، "سطرها در تاریکی جا عوض می کنند"،" حفره ها"وگزیده ی اشعار" هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست" به جامعه ادبیات معرفی شد. وهمین آثار در کمترین زمان به زبان های دیگر دنیا نیز ترجمه گشت . گزیده شعرگروس به زبان فرانسه وسه مجموعه دیگر: رنگ های رفته دنیا، سطرها درتاریکی جا عوض می کنند، حفره ها به زبان کردی به ترجمه درآمد. در آخر گزینه شعر به زبان عربی با عنوان السطور تغیر اماکنها فی الظلام به جامعه ی عرب زبان نیز کشیده شد.  

    اشعار وی به دلیل زبان ساده و بهره گرفتن از مضامین ،تصاویر بکر و مدرن به سرعت توانست در دل مخاطب فضایی برای کنش و واکنش ایجاد نماید. گروس با برخورداری از ظرفیت و گستره های معنایی و آوایی کلمات و تحول کارکردهای حروف در حوزه ی بدیع ، معانی و بیان در برجسته کردن ادبیات معاصر بسیار موفق عمل کرده است. چرا که براثر تحول و تطور در زبان ادبیات معاصر «حروف اضافه و ربط » نیز توانسته با کارکردهایی در اشعار شاعران جوان از حوزه ی دستور زبان خارج ، و وارد مقوله ی علم معانی ، بیان و بدیع گردد. 

    گروس شاعری ست که توانسته با حضور درخشان خود در عرصه های ادبی صاحب سبک نیز باشد. در واقع نوعی برجسته سازی در اشعارش که در دوره ی معاصر مورد بررسی قرار می گیرد ، با روشن تر کردن سبک دوره ای نسبت به شعر شاعران دیگر، زبانی قابل فهم و همچنین در خلقت لذت حاصل از شعر را به سهولت در اختیار خواننده  اشعارش قرار داده است . البته نباید این تحول زبانی را از نظر انداخت که مشخصه های اصلی این نوع سبک با اولین جرقه شعری دهه ی سی یعنی با رویش - افسانه ی نیما- شکل گرفت و چالش های حاکم برآن نیز با شعر نیمایی ، سپید ، شعر آزاد، شعر پسانیمایی ،شعر گفتار، مدرن ، پست مدرن ، شعر موج نو ...را با فراز و فرودهای بسیار پشت سر گذاشته است. این تحولات در ادبیات معاصر به سرعت در شعر شاعران جوانی چون گروس عبدالملکیان و... به ظهوریت رسید.

    یکی ازکارکردهای حروف، ایجاد نوعی ابهام در شعر شاعران است که این دیدگاه و نظریه بر اساس اصول « هفت گونه ی ابهام» ویلیام امپسون ، شاعر و منتقد انگلیسی می باشد که با ظرافت تمام توانست با تعریفی چون؛« ابهام هر قطعه، زبانی است که واکنش های متفاوت از یکدیگر را درمخاطب باعث می گردد.» را برای مخاطب گوار می نماید. البته این گوارایی زمانی اتفاق می افتد که دلالت بر شعری عمیق در فضایی عاطفی و سرشار از احساس با استفاده از امکانات زبانی و بیانی به ذهن و روح مخاطب رونقی شاعرانه بخشد.

    هفت گونه ی ابهام ویلیام امپسون :

سطح اول . این سطح زمانی به وجود می آید که یک کلمه یا ساختار در چندین سطح موجب به وجود آمدن تاثیر معنایی در شعر گردد. مثل تشبیهاتی که دریک شعر دلالت بر چندین منظر می کند. مثلا" در شعر؛« من ماهی خسته از آبم!/ تن می دهم به تو/ تور عروسی غمگین/ تن می دهم/ به علامت سؤال بزرگی/ که در دهانم گیر کرده است./پس روزهایمان همین قدر بود؟!/ و زندگی آن قدر کوچک شد/ تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم/ افتادیم. »در این قطعه علامت سوال بزرگ معانی متعددی را به ذهن متبادر می کند، قلاب ماهیگیری ، علامت سوال ، هلال ماه و...

سطح دوم . در این سطح ، معنای مورد نظر شاعر ارزیابی می شود. در حقیقت دلالت های متعددی که شاعر با استفاده از چندین استعاره، مجاز و...خواننده را وارد فضایی پراز ابهام می کند. « باد که می آید / خاک نشسته بر صندلی بلند می شود/ می چرخد در اتاق / دراز می کشد کنار زن /فکر می کند / به روزهایی که لب داشت.»  استفاده از یک صنعت مکنیه و تشبیه موجب خلق فضایی عمیق و گسترده در ذهن مخاطب می شود.

سطح سوم. این سطحدر واقعبیانگر دو اندیشه در یک صورت و ظاهر است که در ادبیات معاصر این نوع ابهام در برگیرنده ی ایهام ، رکنی از صور خیال است.

سطح چهارم.چگونگی بیان حالات روحی – عاطفی شاعر با شعر ترکیب شده و از این طریق به مخاطب انتقال داده می شود. مثل:« ما چند اسب بودیم/که بال نداشتیم/ یال نداشتیم/چمنزار نداشتیم.../ ما فقط دویدن بودیم/ و با نعل های خاکی اسپورت/ از گلوی گرفته ی کوچه ها بیرون زدیم./ درخت ها چماق شده بودند/ و آن قدر گریه داشتیم/ که در آن همه غبار/ اشک های طبیعی بریزیم» شاعر دراین قطعه برای بیان حالات روحی – عاطفی خود از تکنیک هایی در خلق تصاویر حسی و انتزاعی بهره برده و یک ترکیب  همگون در سطح صورت شعرآفریده که ضمن ابهامی در معنای شعر وجود دارد ، موجب تثبیت هویت شعر و شاعرانگی شاعر در لحظه لحظه ی مختلف خیال در قطعه شده است .

سطح پنجم.دراین سطح که از یک ابهام مطلوب و گوارا یا خنکا خبر می دهد. ذات یا فطرت شعر در این سطح بیدار می شود. به اصطلاح شعر جوششی که از عمق وجود شاعر متبلور شده دراین سطح قرار می گیرد.«...چقدركلمات تنهایند / چقدر تاريكي آمده است/ چقدر كلمات در تاريكي جا عوض مي كنند...»

سطح ششم. دراین سطح که گونه متناقض نیز تعریف می شوددر حقیقت خواننده خود خالق تصاویری ست که درذهنش ساطع شده است. درسطح ششم یا به نظر نگارنده حس ششم شاعر منجر به آگاهی مفرط گشته وهر اندیشه ای را که در ذهنش بارو شده به ظهوریت پیام نزدیک می کند تا هر مخاطب اشعارش با هر نوع برداشت شعری و خلق هر نوع تصویر حرف خود را آشکارا برزبان بیاورد.« گیرم که مشت‌هایمان زمین را بلرزاند / ماهی در قفس می‌افتد / قناری در تنگ / تکان‌های گهواره هم / تابی‌ست میان دو اندوه...»

سطح هفتم. تضادهای معنایی در این سطح به تقسیم شدن شاعر یا به نوعی به واکنش مخاطب در سلسله مراتب شعر می پردازد. دراین روند شاعر به عبارتی در بند بند شعرش حل می شود و این امکان را به مخاطب می دهد که پا به پای او بیاید.« ماري بزرگ مرا خورده است/ من اما فكر مي كنم/ بايد در ايستگاه صادقيه پياده شوم/به چشم هاي پف كرده/ به دهان هاي نيمه باز/ به مردي/ كه در لا به لاي  خبرهاي روزنامه خواب مي شود ، مشكوكم!/ پدرم مي گفت:/هيچ كس/ صداي پاي زهر را نشنيده است/ مي آيد/ چروك مي شود بر پيشاني/ خواب مي شود درچشم ها/ و با دستمال مهربانش/پاك مي كند صورتت را/  از لبخند/ پدرم مي گفت:/من فكر مي كنم / پس نخواهم بود/ و تنها/مگر كه شعبده بازي/ از كلاه اين شب ِ طولاني/ خورشید را بیرون بیاورد/همه در ايستگاه صادقيه / پياده شدند/ من اما فكر مي كنم/ ماري بزرگ مرا خورده است

    دراین قطعه شاعربا اندیشه ای که دارد، آرام آرام در صورت های حاکم برشعر تقسیم می شود. دروغ ،تزویر ، اضطراب، طغیان، نوامیدی ، نفاق و... تصاویری نیست که هرآن به ذهنیت شاعر راه پیدا نماید. بلکه شاعر خودرا دربرابر اینهمه رنگ و لعاب های دروغین گم می کند ومی کوشد مخاطب را با درد و رنج حاصل از آن نیز شریک نماید. دراین سطح شاعر مخاطب را با اندیشه ای روبه رو می کند که در هاله ای از ابهام تنیده شده است.

تقسیم حروف به سه شاخه صورت می گیرد:

الف. حرفهای ربط ساده ومرکب که خود شامل: اگر، اما، پس، چون، چه، خواه، زیرا، که، لیکن، نه، نیز، و، ولی، هم، یا. آن جاکه ، ازاین روی که، از بس که، وانگهی ، وقتی که و...

ب. حرف های اضافه ساده و مرکب  شامل:را،الا، اندر، ایدون، درو...برای ، بجز، جز از، مگر ازو...

ج. حرف های نشانه که خود به سه دسته تقسیم می شود:

نشانه ندا: ای در( ای خدایا!) ، یا در(یا یارب !). نشانه مفعول ونشانه اضافه و صفت .

    شاعر با هنرمندی تمام توانسته با حضور حروف در اشعارش، نوعی ایجاز، تشبیه ، استعاره ، ابهام و لایه های پنهان درونی شعررا از محدوده ی تنگ دستور زبان خارج و وارد قلمرو معانی ،بیان و بدیع نماید. در ابتدا به تعریف حروف می پردازیم و بعد با مثال هایی حوزه ی هرکدام ازحروف را مشخص خواهیم کرد.

در تعریف حروف های ربط گفته اند:دو کلمه یا دوجمله رابه هم ربط می دهد وآنهارا پایه و یا جمله ای را به جمله ی دیگر ربط می دهد و یکی را وابسته ی دیگری می کند.

در تعریف حرف های اضافه:کلماتی که قبل از اسم یا جانشین اسم آید وآن را وابسته به کلمه دیگر کند.

در تعریف حرف های نشانه نیز اینگونه آمده است:حرف های نشانه برای تعیین نقش کلمه در جمله می آید.

مثال در حوزه ی معانی

نديده اي ؟!همان انگشت كه ماه را نشان داد/ ماشه را كشيد ...

    حرف نشانه (را) با حضورش آن را از حوزه ی دستور خارج و وارد قلمرو معانی می کند. حرف (را) مفعولی بر اساس ضروریت طوری قرار گرفته که فراتر ازیک نقش مفعولی باری را بر دوش می کشد. این(را) در جمله موجب ایجاز وتاکید در شعر نیز شده است .

به شانه‏ام زدي/که تنهايي‏ام را تکانده باشي/به چه دل خوش کرده‏اي؟!/تکاندن برف/از شانه‏هاي آدم‏برفي؟

     حرف اضافه (به) وارد حوزه ی معانی و بیان شده است. حرف اضافه (از) نیز می تواند به جای (به) همراه باشد. اما شاعر با این حرف یک هنجار گریزی زبانی ایجاد کرده و یک معنای تازه به شعر داده است. عمق معنایی حرف (به) فراتر ازحرف (از) می باشد. شاعر دراین شعر با آوردن فعل تکاندن به خصوصیت فطری آدم برفی نیز توجه می کند که آیا با تکاندن شانه های آدم برفی می تواند تنهایی را آب کرد. در حقیقت فعل تکاندن چند اندیشه ی متفاوت در ذهن مخاطب ایجاد می کند که به ابهامی شگرف انجامیده است.

در حوزه ی بیان

    عمق معنایی بندهای شعر ازهمراهی با حرف اضافه (به) جنبه ی معنوی تکاندن را در واقع با مطرح کردن یک زیر ساخت عبارت (تکاندن شانه) آن هم از آدم برفی یک تشبیه به خویش است. از لحاظ بعد معنوی هم سختی ها و مصایب روزگار فرایندی ست که می تواند حلاوت و سرسبزی هم دربرداشته باشد.

مثال

مسیر خانه ات را /از حافظه ی کفش هایم پاک کرده ام/غمگین نباش !/خودت هم می دانی /همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود/زیبایی تو و خستگی این دیوار/که به هر حال به من تکیه داده است/دلم گرفته/درست مثل لک لکی /که بال هایش را برای کوچ امتحان می کند/دلم گرفته و می دانم/این هواپیما هیچ وقت/بر دریاچه ای فرود نمی آید...

    در این شعر (کسره ی اضافه) وارد حوزه ی بدیع و معانی شده است.

در حوزه ی بدیع و معانی

    (کسره ی اضافه)باعث حذف فعل در بندهای شعر شده است.البته اگر در کلمه ی زیبایی که کلید این شعر است از کسره ی اضافه جدا کنیم ،به عمق شعر آسیب می رسد. اگر این کسره ی اضافه را حذف نماییم جمله پریشان و آشفته خواهد شد. زیبای تو و این خستگی دیوار نمی تواند ارتباط هسته ای شعر را برقرار نماید. اما این کسره ی اضافه در شعر به شاعر این مجال را می دهد که ضمن برخورداری از موسیقیایی شعر ، امکان شعری با معنا و ایجاز و همچنین ابهام در زیبایی را به شکل های متفاوت در ذهن مخاطب متبارز نماید. این زیبا می تواند دریاچه باشد یا قویی که در آن فرود آمده و یا عکسی که به حافظه سپرده شده است.

چه فرقی می کند /من عاشق تو باشم/یا تو عاشق من/چه فرقی می کند/رنگین کمان/از کدام سمت آسمان /آغاز می شود.

(چه) از حرف های ربطی است که برای استفهام بکار می رود و شاعر با تکرار آن در شعر کارکردی تازه ای را ارائه داده است. حرف (چه) از حوزه ی دستورزبان  وارد حوزه ی معانی شده است. در حوزه ی معانی ابهام حرف ربط(چه) با جابه جایی در شعر و همچنین در نحوه ی خوانش، نوعی ابهام در ذهن مخاطب ایجاد می کند. بعد از چند بار خوانش مخاطب تازه به عمق مطلب پی برده و از التذاذ روحی دلچسبی بهره می گیرد.موسیقی عجیبی ست مرگ.../بلند می شوی/و چنان آرام و نرم می رقصی /که دیگر هیچکس تو را نمی بیند!

درحوزه ی بیان (که)مرگ را به موسیقی عجیبی تشبیه کرده است. و حرف ربط (که) برای تعلیل و تفسیر و شرح در این شعر بکار رفته که درادبیات کهن بیشتر به چشم می خورد. (مرگی که موسیقی عجیبی از آن بلند می شود) وچنان نرم و آرام می رقصد که کسی آن را نمی بیند.  

دریای بزرگ دور /یا گودال کوچک آب/فرقی نمی کند/زلال که باشی /آسمان در توست...

دراین شعر حرف ربط (یا) موجب ابهام در شعر شده است که نوعی شک و تردد و استفهام با خود می آورد و یا نوعی برابری اندیشه در ذهن مخاطب ایجاد می کند که هرکدام درجایگاه خود شعر را از حوزه ی دستور زبان رانده و وارد حوزه ی معانی و بیان می کند. از این دست اضافات و نشانه ها در شعرگروس به زیبایی نشسته است. در بسیاری از شعرهای گروس، آگاهی ازکارکرد حروف وامکان گزینش، معانی متفاوت را در ذهن مخاطب با ابهام شاعرانه مواجه می کند. برای گروس عبدالملکیان بیشترین ها را از ادبیات معاصر خواهانیم.  

دیدگاه‌ها   

#1 رضا 1393-05-16 21:47
سلام
درود برشما خانم رستمی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692