معرفي داستان بلند «مينا» نوشته « پريوش جوكاري »

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

این داستان در زمره ی داستان های نادری است از یک نویسنده ی زن در ادبیات داستانی فارسی که رئالیستی و واقعگرایانه نوشته شده و از رمانتی سیسم عبور کرده است و ناگفته معلوم است که از هیجانات سانتی مانتالیست و سطحی بسیاری از آثار زنانه ی فارسی نیز دور است.

داستان مینا ، داستانی از درون یک زن است و حوادث بیرونی به عمد کمرنگ شده است . مانند رنگ ها در یک تابلوی نقاشی. کنش ها دور و واکنش ها به ما نزدیک است . واکنش هاست که برای ما قرائت می شود. مکان داستان ، درون یک انسان است. از یک سلول به سلول دیگر او .همچنان که راوی گاهی حوادث بیرونی را درک نمی کند ما نیز بسیاری از رویدادهای بیرونی را درک نمی کنیم. ما از چشم های راوی به جهان بیرون خیره می شویم و این محدودیت که بسیاری از اوقات موجب ناتوانی ما می شود در دریافت آن چه در بیرون دارد رخ می دهد ؛ ما را با راوی یکی می کند. این شگرد شگفت انگیز نویسنده به زیبایی ، ناتوانی های یک انسان را برای پی بردن به حقیقت پیرامونش به نمایش می گذارد.

قلم روان نویسنده و نثر بلیغ وی، خواننده را مجذوب خود می کند. با توجه به تجربه ی بیست ساله ی نوشتن نویسنده و سابقه اش در سرایش شعر این قدرت قلم دور از انتظار نیست. نثر گرم و جاندار با ته مایه ای از طنز ما را با خود به قلب داستانی می برد که در آبادان در شرف وقوع است. راوی داستان ، دختری است که چهل سالگی را پشت سر گذاشته و ازدواج نکرده و عاشق نشده است ؛ یک آن با دیدن تصویری از چهره ی یک مرد نقاش که عکس او را دریک آگهی تبلیغاتی می بیند ؛ به خود می آید و متوجه می شود به دلیلی که بر خودش هم چندان معلوم نیست نه ازدواج کرده و نه عاشق شده و نه حتا کسی را بوسیده ، جوری که به طرز وسواس گونه ای اکنون خواهان آن است که لب های این مرد را ببوسد. به سان یک نوزاد که برای شناخت جهان همه چیز را به سمت دهان خود می برد؛ راوی داستان در تلاش است با بردن لب های این مرد و یا کشاندن او به سمت دهان خود به شناخت بخشی از جهان که تاکنون برایش ناشناخته مانده؛ برسد.

اما همچنان که در یک جامعه ی فرصت سوز تمام فرصت های داشتن یک زندگی معمولی تاکنون از او دریغ شده اتفاق هایی می افتد که او را از داشتن چنین تجربه ای دور و دورتر می کند. جنگ می شود و او جنگ زده به زادگاهش برمی گردد. برگشت به زادگاه خود نیز این جا دلالتی نمادین دارد. بازگشت به اصل خویشتن و خویشتن خویش را به یاد می آورد. همراه با یک اسیرجنگی که با توجه به این که راوی خیلی جاهاتفاوتی میان واقعیت و ذهن خود قائل نیست. چندان معلوم نیست که این اسیر در واقعیت وجود دارد یا در ذهن او. بعد مجبور می شود برای اداره ی زندگی اش کار کند و سرانجام وقتی دوباره به آبادان بر می گردد زمان زیادی را تلف کرده است و با آن که از پس کارهای سختی بر می آید اما قادر نیست که با نقاش یا همان عکاس ارتباط برقرار کند و تمام تلاش هایش برای رسیدن به او نقش بر آب می شود و مغزش قابلیت پردازش پیام هایی را که از طرف او می رسد ؛ندارد. همچنان در حال از دست دادن زمان است و به طرز منفعلانه ای وارد رویدادهایی می شود که از او چهره ی اجتماعی متمایزی می سازد اما هنوز زندگی شخصی او به شکلی ناقص و غیر طبیعی ادامه دارد.این رشد کاریکاتوری راوی که در بعضی ابعاد به بلوغ رسیده و در بعضی جنبه های دیگر نوزاد است ؛ در بستر اجتماعی رخ می دهد که برای نیل به هدف هایش فردیت افرادش را از آن ها می گیرد. وقتی پس از ماجرای انفجار مین دوباره به خود می آید و خود را به سختی از همه ی آن وابستگی ها رها می کند و دوباره به سمت نقاش می رود باز نمی تواند کاری از پیش ببرد.سرانجام در نمایشگاه نقاشی که نقاش دایر کرده است او خود را در نقاشی ها باز می یابد و تمرکز و تجزیه و تحلیل آن تصویر ها که تصویرهای متعددی از یک زن است که فاقد زنانگی است او را به این سمت می برد که او یک زن نیست. این که او هیچ گاه یک زن نبوده است یا آن که زنانگی او به پایان رسیده است به شکل یک ایهام در جملات پایانی باقی می ماند . شاید این نخستین بار است که با چنین وجهی از وجود یک زن روبرو می شویم. زنی که در یک جامعه از آن دست که ما زندگی می کنیم بدون شکوفایی زنانگی اش به پایان خود می رسد. اما این سرنوشت تراژیک در این داستان با روایتی سرد و ته مایه ای از طنز بیان شده است و از آن دست نوحه خوانی ها و مظلوم نمایی ها که در داستان های فمینیستی است ، چیزی نمی بینیم. این که راوی جایی به گنجی می رسد که یک پالتوی قدیمی است که دکمه هایش جواهر است به نظر می رسد که نمادی از دوشیزگی بر باد رفته ی او باشد که به هیچش نمی آید و یا نمی داند به هیچ می ارزد یا نه .این داستان ،داستان وقت های برباد رفته و زمان های گمشده است. داستانی است که نشان می دهد چگونه هویت فردی یک زن تا عمیق ترین لایه های آن که هویت جنسی است در یک جامعه به تحلیل می رود و این سوال را برای ما پیش می آورد که این ، داستان چند نفر یا چند صدنفر یا چند هزار نفر است که در کالبدی زنانه اما بی زنانگی بسر می برند. داستان در حالی که بر یک خط روایت می شود اما در خود پرش های زمانی را دارد و ما بی آن که کم حوصله و منتظر باشیم از یک لحظه به ماه بعد یا به سال بعد یا قبل می رسیم. این شگرد جذاب که از کشدار بودن داستان می کاهد ؛ نیازمند آن است که داستان پشت میز کار خوانده شود و نه در رختخواب. نثر یک نثرحامل و به پیش برنده ی داستان نیست بلکه نثری است که مثل شعر هر عبارت آن باید با دقت خوانده و فهمیده شود و خودش به بخش مهمی از داستان تبدیل شده است. نثر خودش هویت دارد در این داستان و از آن استفاده ی ابزاری نشده است. اما در این کار چنان افراطی صورت نگرفته که میان داستان و خواننده دیوار ایجاد کند. در این داستان اگر چه بوسه در آن به حالتی نمادین برای درک جهان و مافیها در می آید برخلاف بسیاری از داستان های امروزه از عشق و جذابیت های جنسی و ایجاد کشش برای ارتباط با خواننده استفاده نشده است. فاقد صحنه های رمانتیک است که ادبیات ما هنوز به درستی نتوانسته از آن گذر کند.

نباید انتظار داشته باشیم که رویدادهای اجتماعی و تاریخی مانند جنگ ، روزنامه های گوناگون ، نمایشگاه های نقاشی یا عکاسی دقیقاّ مطابق با واقعیت باشد یا حتا جستجو کنیم و ببینیم که در آبادان قبل از جنگ روزنامه در می آمده یا نه. واقعیت ها و رخدادها باز آفرینی شده و با کیفیتی که نویسنده به کارش می آمده مورد بازسازی قرار گرفته است. چرا که نویسنده مورخ نیست و داستان نویس است.

شخصیت شاعر راوی موجب می شود که با شعرهای دست اول و قدرتمندی روبرو شویم که پرداختن به آن ها مجالی دیگر می طلبد.

اما من این شعر را خیلی دوست داشتم به دلیل آن که دریافت حقیقت که همیشه برای ما رنج بار بوده است ؛ این جا مثبت و خوشبینانه به نظر می رسد.

می شد پروانه ی من باشی

با بال های سفید سفید

می شد گل سرخ تو باشم

با برگ های بی شمار

پروانه گریخت و گل پژمرد...

رؤیای یکدیگر شدیم.

آه! بیش از آن بود که می خواستیم.

    ارغوان شکوری راد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692