یادداشتی بر فیلم «پری» كارگردان «داریوش مهرجویی»؛ «مسعود ریاحی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

"به خاطر کوزه به سرها"

اقتباسی آزاد از رمان «فرانی و زویی»نوشتهج.دی. سالینجر

بازیگران: علی مصفا، نیکی کریمی، خسرو شکیبایی، فرهاد جم و ...

پری، روایت دختری است، که به دنبال نوری می‌دود؛ نوری که با آن بتواند خدا را حس کند. او دنبال ضمیر غایب اوست (او)، ضمیری که برای احساس کردنش، باید ریاضت کشید، به کنار رودخانه و به دنبال نور، همچون ماهیان عشق نور به مرکز نور پرش باید کرد.

ماهیان عشق نور نمی‌دانند این نور خورشید واقعی است یا نور چراغ قوه، شاید مرگی پوچ به واسته‌ی فریب نور چراغ قوه در انتظارشان باشد یا شاید مرگی با نور خورشید هستی بخش یا به نوعی یک رستگاری.

پری می‌دود تا رستگار شود، ذکری بی‌پایان را تکرار می‌کند تا در کالبدش رسوخ کند و مسخ نوری الهی شود.

او می‌خواهد از مادیات اطراف دور باشد، عشق زمینی‌اش (نامزدش) را در اصفهان رها می‌کند و به ریاضت و روزه‌اش ادامه می‌دهد.

ولی این دویدن شبیه همان پریدن به سمت نور چراق قوه است، پری یک عارف‌نما یا سالک‌نمایی است که در میان فلسفه و عرفان و دین و... سرگردان و ناتوان همچون برادرانش است. او نه دین را و نه فلسفه و نه عرفان را به درستی می‌شناسد و نه تلاشی منطقی برای شناخت‌شان می‌کند صرفاً به واسطه‌ی کتابی بنام سلوک، با جهانی تازه آشنا شده است.

شخصیت پری بسیار ناآرام و متزلزل است، او حتی نمی‌تواند کوچک‌ترین احساسات خود را کنترل کند و اصطلاحاً از کوره در نرود، حال چنین شخصیتی به دنبال سلوک و نور الهی است.

می‌توان برادران و خود پری را نمایندگان نسلی سرگردان دانست، نسلی که احساس بی‌هویتی و بی‌ریشگی می‌کنند و به دنبال هویتشان همه‌جا را می‌گردند، از لابلای کتاب‌ها به عرفان و سلوک اسلامی سرک می‌کشند، از آییین ذن به بودا. نسلی با هویت چهل تکه، تکه‌ای از بودا تکه‌ای از مسیحیت و تکه‌ای از اسلام و عرفان شرقی.

شاید بتوان گفت، هیچکس در این فیلم سالک واقعی نیست و عرفان اسلامی را به درستی درک نکرده است. اسد، برادر بزرگ پری، در نهایت، اقدام به خودکشی می‌کند، عملی که بشدت در عرفان اسلامی نفی شده و آن را عملی حرام می‌داند و انتخاب مرگ از طریق قتل نفس با عرفان اسلامی در تضادی آشکار است.

انگار که همگی به سمت همان نور چراق قوه پریده‌اند و نور خورشید هستی بخش را درک نکرده‌اند و در میان تفکیک این دو نور سرگردان و مضطرب و ناتوانند.

این ناتوانی را در پایان فیلم به وضوح شاهد هستیم، داداشی، پری را متقاعد می‌کند که ما تنها بازیگرانی هستیم در برابر خدا، و به درخشش پری بر روی صحنه اشاره می‌کند و به او می‌گوید تو باید بازی کنی پری.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692